دوشنبه ۵ مهر ۰۰
همهمان میدانیم زندگی منصفانه نیست. بعضی چیز ها فقط یکسان نیست و میتوان به دستشان آورد. اما بعضی چیز ها منصفانه نیست چون نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم.
خودم را محق نمیدانم که غر بزنم. صبح داشتم به مامان میگفتم هر بلایی سرم میاید بدترش را تصور میکنم. در حقیقت کسانی را تصور میکنم که با وضعیتی بدتر از وضعیت من درگیر است. وقتی که دستم در برخورد به قابلمه ها میسوزد آدم هایی را تصور میکنم که صورتشان را با اسید سوزانده اند. یا آدم هایی که در کوره های آدم سوزی سوختهاند. ماه پیش که پایم شکست به فکر همهی آدم هایی بودم که پا نداشتند. که از بدو تولد نمیتوانستند راه بروند. وقتهایی که فکر میکنم "حالا چرا ایران؟" به کسانی فکر میکنم که در افغانستان زندگی میکنند.
شاید روند فکری مریضی باشد؛ شاید هم صرفا حاصل پذیرش این قضیه باشد که زندگی منصفانه نیست. حالا نگاه دینی میگوید [مثلا] این به مصلحت توست و نگاه دنیوی جوابی برایش ندارد. به هرحال هرچه که هست از هرلحظه برگشتن به آسمان گفتن:"چرا من؟" بهتر است. چون هیچوقت جوابی نیست و حتی اگر ما هم نبودیم برای دیگری میبود که باز هم منصفانه نبود.
دوستان دوروبرم که تقریبا هرروز باهاشان حرف میزنم از ۷ روز هفته ۵ روزش را میشنوند:"میگرنم نمیتونم بیام." "ببخشید میگرن بودم آف شده بودم." "دارم میگرن میشم مجبورم آف شم فعلا."
تقریبا اعتراض همهشان درآمده. و وقتی که اعتراض آن ها درآمده باشد وضع خودم اینجا دیدنیست. اگر یک روز را بتوانم بدون میگرن شدن درس بخوانم جشن میگیرم. رفتن در هوای سرد یا گرم بدون میگرن شدن را جشن میگیرم. کم و زیاد شدن نور بدون میگرن شدن را جشن میگیرم. کنسل شدن هر زنگ کلاس مجازی را جشن میگیرم.اینکه کسی عطر تند به خودش نزده باشد را جشن میگیرم. اثر کردن قرص ها و مسکن ها قبل ازینکه آرنجم را محکم روی شقیقهام فشار دهم جشن میگیرم.
اعتراضی ندارم چون اعتراض کردن فایده ندارد. چون میگرن یک بیماری ارثیست و جز درمان مقطعی با مسکن کاریش نمیشود کرد. بیشتر سرچ های روزانهام مربوط به میگرن است. خنده دار است که اوایل هر مقاله نوشته:" میگرن، بیمارییی که نمیکشد ولی جان را میکاهد." "اگر میگرن داشته باشید زندگی حرفه ای و کاریتان تحت تاثیر قرار میگیرد"
خب بله که میگیرد. اگر میگرن اراده کند بیندازتم تقریبا از کل هدف های روزم و حتی فردایش هم باز میمانم. وضع من با کسی که حتی به ندرت سردرد معمولی میشود یکسان نیست و کاریش هم نمیشود کرد.
در سوال های سرم غرق میشوم. میپرسم اگر روز کنکورم میگرن شوم؟ اگر روز دفاعم میگرن شوم؟ اگر آنقدر میگرن شوم که تقریبا نتوانم هیچی بخوانم؟ اگر اولین روز سرکارم میگرن شوم؟ اگر اولین دیتم میگرن شوم؟
میدانم میلیون ها آدم هستند با بیماری هایی بدتر از مال من. نه من میتوانم برایشان کاری بکنم نه آن ها برای من. چون دنیا منصفانه نیست.
ولی خب میدانید. واقعا قلبم میشکند. میشکند از دیدن روزهایی که میگذرند و دوروبری هایم آسوده میخندند و کارهایشان را میکنند و روند طبیعی رسیدن به اهدافشان را طی میکنند در حالی که من از زیر پتویی که روی سرم فشار میدهم، در اتاقی تاریک، فقط صداهارا میشنوم و بو ها را حس میکنم :')
عنوان از یکی از آهنگ های فیلم سیندرلا 2021