گاه نوشت های یک نویسنده

میدانم که این بازی روزی تمام خواهد شد،اما حتی اگر بازنده هم باشم؛ میخواهم که خوب تمام کنم.


برای ری‌را، پونه، فروغ و دیگران

می خواهم بگویم که معذرت می خواهم. می خواهم بگویم که دلم برایتان تنگ شده. میخواهم بگویم هر باز که به چهره هاتان نگاه می کنم دستانم را مشت می کنم تا اشک نریزم.

می خواهم بگویم که این روز ها هر وقت عکس شما جایی در رسانه ها باز می شود، مردم تند تند ردش می کنند. یک دسته که قلبشان پاره پاره‌ست و می خواهند از متلاشی شدنش جلوگیری کنند و عده ی دیگر راستش را بخواهید خب، ناراحتند ولی غمگین نیستند که دشمن شاد نشود. فقط متاسف اند که اینطوری شده هرچند که شما باید بدانید می شود دیگر. خیلی بارها پیش آمده و ما اولینش نیستیم. کنار آمده اند آن ها.

ری‌را، پونه، فروغ و دیگران عزیزم. امیدوارم مرا ببخشید. من را ببخشید که چندین عکس از آرش و مهدی و ایمان و ... گذاشتم و چهره های شما را، چهره های زیباتان را، بریدم و تار کردم و فِید کردم و آن پشت ها گذاشتم.

پونه ی عزیز، امیدوارم مرا ببخشی. نمی دانم اگر تو به جای من بودی چه می کردی. نمی دانم کارم درست بوده یا غلط و الان ناراحت باشم یا خوشحال.

می دانی. به هر حال همه انسانند. دلیل آوردن برای مرگ کار سختی هست و از دست دادن آن ها که دوستشان داری از آن هم سخت تر*. به هرحال ما قرار بود اول، به گفته ی ناظم، برای یک نفر نماهنگ درست کنیم. یک نفر که فارغ از گذشته اش هرکه بود انسان بود. اما می دانی، من مثل آن مادر هایی که دروغکی می گویند همه ی بچه هاشان را یکسان دوست دارند؛ نتوانستم وانمود کنم که غمم برای آن یک نفر، بیشتر از غم و حال بدم برای تو و ری‌را و دیگران است. پس تصمیم گرفتم فارغ از اینکه جواب همیشه یکسان است، ما ها همیشه محکومیم، فارغ از اینکه تو نباید شب عروسی ات موهایت را جلوی آن همه نامحرم نشان می دادی تا عکس هایت را منتشر کنند، فارغ از اینکه انتشار عکس های ری‌را در بغل مادرش گناه نابخشودنیست، فارغ از اینکه بی برو برگرد کلیپ ساختن برای آن یک نفر_ که عکس هایش می تواند در تمام شهر پر شود_مقام آور بود اما کلیپ درست کردن برای تو، تویی که عکست حتی با حجاب و این حرف ها هم چاپش مشکل دار است، حتی از مدرسه هم به اداره ارسال نمی شد؛

تصمیم گرفتم که کلیپ تو را و بقیه تان را درست کنم.

فقط می خواستم بگویم، من بین آن همه توییتری و بادهوارو نبوده ام. من زار زدم. در فراغت اشک ریختم و آن ها باید می فهمیدند. باید می فهمیدند که تو، زنده ای. تو، ری‌را، آرش، فروغ، محمد، همه تان، همه تان زنده اید. زنده تر از خیلی از ما. تا ابد.

باید به آن ها می فهماندم.

فقط می خواهم مرا ببخشی. شاید تقصیر خودت بوده. تقصیر آن لبخندت شب عروسی که مرا مسحور کرده بود. باید می بودی. باید توی آن کلیپ می بودی. می دانستم تو ذره ای نیاز نداری، می دانستم. اما باید به آن ها می فهماندم. مرا بخش که چهره ی خوشگلت را کات و فِید کردم.

و مرا ببخش که با همه ی این کارها، با همه ی این توهین هایی که به تو، خودم، و خودمان کردم، باز هم صدایم بهشان نرسید.

می دانم که مرا می بخشی. ولی هرگز نخواهم فهمید کارم درست بوده یا غلط و غمگین باشم یا خشمگین؟ ولی می دانم که لبخند دلربای تو و لبخند پاک ری‌را همزمان هم زخم های قلبم را ترمیم می کنند و هم لبخندی به لبانم میاورند که خون از میان پوسته هایش بیرون می زند.

به پونه، ری‌را، فروغ و دیگران:

متاسفم و دوستتان دارم‌.

 

 

 

 

 

*فردریک بکمن

ممنون پرنیان

برای لبخندهایی که نخواستی فراموش بشن...

ممنون از تو گلاویژ

روحشون شاد باشه  : ))

 

ری را

تو را در آخرین وداع واژه ها یافتم

که بر عرصه بی حساب روزگار می درخشیدی

و شهر همه رنج بود و روزگار همه تلخی

پونه

به کدامین سقوط احساس می خندیدی

آنجا که زمستان بهار را پشت پا زده

و غروب هر زمان و هر مکان بود

فروغ

اما تو ای فروغ از روزگار دلگیر مباش

که رسم چنین است

که مرگ را چاره نیست

ولی ماندگار می شوی در خاطرات

آنگونه که باید..

و همه شماهایی که پرواز کردید را به یاد داریم

و مشت هایی که گره می شوند

از برای خشم

و گاهی اشکی که طلوع نمی کند

کاش میتونستم مثل شما در همین چندکلمه به این قشنگی احساسمو بیان کنم...

واااای اشکام ریختن 😭😭😩😩😩😞😞😞

هیچی نمیتونم بگم جز اینکه خیلی موافقم و درست میگی و اینا از کلمات در اینجور مواقع متنفرم وقتی که نمی تونن . احساسات رو دقیق بیان کنن ❤😭😕

 

مرسی ازت که درست کردی کلیپو♡
مهم نیست. ولشون کن. یعنی مجبوریم که ولشون کنیم♡

😭😭😭

آخرش کلیپ رو ساختی؟ فرستادی؟‌ چی شد؟

ساختیم، نذاشتن بفرستیم.

*لبخند نصفه و نیمه با یکی دو قطره اشک*

 

قلب کامل و دادن دستمال کاغذی♡

حق بده که هر چقدر مغز خسته و چشمای اشکیمو فشار دادم نمیدونستم که چی باید بگم در جواب...

نسترن عزیزم....
همینی که هستی کافیه♡

 مهربون :) ♡

♡♡

خیلی متاسفم :`(

:( ♡

یادشون باید زنده بمونه، حتی اگه خیلی نخوان! ممنون که یادشون رو زنده نگه می دارید. 💕 

زنده میمونه... برای همیشه...

نه ری‌را جان 

نامه‌ام باید کوتاه باشد 

ساده باشد 

بی حرفی از ابهام و آینه، 

از نو برایت می‌نویسم 

حال همه‌ی ما خوب است 

اما تو باور نکن!

اما تو باور نکن...
🌹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بارها گفته ام که من درکتابهایم خلاصه میشوم و کتابهایم در من. گاهی با سهراب سرمست میشوم و گاهی با فروغ مغموم. ولی مهم همین است که من هم، یک انسان، مثل همه ی انسان های دیگر، اشک میریزم، میخندم، عصبانی میشوم، اشتباه میکنم و زمین میخورم.‌..
تنها کسانی که صمیمی ترین و صادق ترین دوستانم بوده اند و خواهند بود، نوشتن و خواندن هستند...
پس من، با تمام اشتباهات و شور و شیرین های دنیای نوجوانم، آنقدر زمین میخورم تا یک روز بلند شوم روی قله بایستم و با یک لبخند دردمند زمزمه کنم که موفق شده ام :)

Designed By Erfan Powered by Bayan