شنبه ۳ مهر ۰۰
شاید ترسناک ترین تجربهی شما یه فیلم باشه. یه اتفاق وحشتناک. یه بلای طبیعی.
نظر من؟ ترسناک ترین تجربهی آدم؛ وقتیه که برمیگرده به چیز یا کسی که زمانی که دیوانه وار عاشقش بوده نگاه میکنه؛
و چیزی حس نمیکنه. مطلقا هیچ چیز.
میدانم که این بازی روزی تمام خواهد شد،اما حتی اگر بازنده هم باشم؛ میخواهم که خوب تمام کنم.
شاید ترسناک ترین تجربهی شما یه فیلم باشه. یه اتفاق وحشتناک. یه بلای طبیعی.
نظر من؟ ترسناک ترین تجربهی آدم؛ وقتیه که برمیگرده به چیز یا کسی که زمانی که دیوانه وار عاشقش بوده نگاه میکنه؛
و چیزی حس نمیکنه. مطلقا هیچ چیز.
اون موقع که اصلا ترس رو هم حس نمیکنه
فقط یه غم خفیف
موافقم. غمانگیز و وحشتناک...
و اجتنابناپذیر.
فقط یک هاله گنگ مبهم با لبخند تلخ.
شاید این جمله آلبر کامو خیلی بی ربط به پستت نباشه:
«همیشه روزهایی هست که انسان در آن کسانی را که دوست میداشته است، بیگانه می یابد.»
احتمالا نامرتبطه، حرفم...
ولی یه حسی که میتونه بدتر باشه، وقتیه که از چیزی که یه وقتی دوست داشتی بترسی.