گاه نوشت های یک نویسنده

میدانم که این بازی روزی تمام خواهد شد،اما حتی اگر بازنده هم باشم؛ میخواهم که خوب تمام کنم.


پرنیان سلام رساند و گفت متاسف است

بالاخره خودمو مجبور کردم بیام و بنویسم این پست رو.

حقیقتش خیلی سخته. سخت تر از اون چیزی که فکر می کردم یه وبلاگ جدید درست می کنی و بنگ، پشت سرش یک پست خداحافظی.

ولی خب روشنه که آسون نیست که اگر بود اوایل بهار این پست رو نوشته بودم و تمام:)

نمیخوام خیلی هندی بازی دربیارم ولی واقعا خاطرات خیلی خوبی دارم ازینجا. از روزهایی که پنلو باز می کردم و یک نفس، غمگین، عصبانی، هیجان زده می‌نوشتم و منتظر میموندم تا "کامنت های خوشبو" از راه برسن و چشممو به یه دریچه جدید باز کنن. روزایی که دوست ها و آدم های خوب پیدا می کردم و یه هیجان خوشایند وجودمو می‌گرفت. منتظر نوشتن ها و ستاره ها می‌موندم. وقت هایی که با خجالت چالش ها رو می‌نوشتم و بعد از چندروز پاک می‌کردم.

و اون کامنت ها، کامنت هایی که گاهی می‌گرفتم و برای چند دقیقه، حتی خوشحال ترین و خوش حس ترین دختر دنیا بودم. از اون کامنت های"تو چقد خوب مینویسی و چقد با نوشتنت حس خوبی گرفتم"

بیان و روزها و دوست‌های خوب، مرسی بابت همه چیز.

از این به بعد اینجا  می نویسم.

خوشحال میشم اگر اونجا هم من رو بخونید و حس خوبتون رو بیارین(جدی میگم:)

خداحافظ بیان عزیز و ببخشید بابت تمام بچگی ها و چرت و پرت نویسی ها :)

فقط ی سوال ریز 😂  چطوری بفهمم پست گذاشتی و بیام بخونم این بیان میگه ادرس معتبر نی :/

آره وردپرسو نمیشه از بیان دنبال کردD:
امم نمی دونم🤔
توی ویرگولمم پستاشو میذارم ویرگول اکیه؟

دنبال کردنش خیلی سخته :)

:)

:/ بیخی 😂  هر یه هفته یه بار مستقیم سر میزنم :/ اگه پستی بود که هیچ اگه نه هر دو هفته یه بار میکنمش دقیقا مثل سایت مدرسه که سالی یه بار هم پستی توش نیست 😂 

باشه:)

مبارک باشه...وبلاگ(وسایت؟) جدید. 

ولی چرا؟ منظورم اینه که، آتنا سنپای هم که مهاجرت کرد وردپرس من نفهمیدم چرا. 

باور کن خودمم نمیدونم!
فک کنم باید بهش گفت سایت ولی من بیش از وبلاگ تو دهنم نمیچرخه!
انی وی مرسی:)
ببین به خاطر جدی نوشتن تر، تعهد بیشتر به نوشتن، تلاش برای بهتر نوشتن و ایناها:)
+آتنا که قبل از ورود تو مهاجرت کرده بود🤔

به سلامتی و مبارکی و خوشبختی! موفق‌تر باشی. *-*

ولی منم سوال هلن رو دارم🤔. 

مرسی مرسی مرسی:))
مخصوصا از تو که فکر کنم تقریبا با هم شروع به نوشتن کردیم و اشتراکات زیادی داریم:)
+هرکدوم دوست داری. همون وبلاگ اکیه

ببینیم پرنیان جدیده چشکلیه

خودمم مشتاقم🤨
+:))

آخه...

خب فرقی نمیکنه که. منظورت اینه که اونجا آدمای بهتری نوشته هاتو میخونن؟ یا به گوش آدمای بیشتری میرسه؟

آتنا سنپای هم همینا رو گفته بود، ولی به نظر من با عقل جور در نمیاد. =/

 

آره ولی من رفتم از ته به سر همه آرشیوشو خوندم بعد با اون پیام آخر رو به رو شدم و...

نه چرا باید فکر کنم که آدمای اونجا ازینجا بهترن یا اینجا ازونجا؟؟؟
هیچکی از هیچکی بهتر نیست. موضوع اینجاست که فضای اینجا اونقد صمیمیه که گاهی من به خودم زحمت ندم یک پست درست حسابی بنویسم. که گاهی اونقدری که باید خوب ننویسم و نخوام که سعی کنم بهتر بشم.
مهاجرتم به اونجا یه جورایی شروع جدیدیه برای بهتر نوشتن، بیشتر از خود توقع داشتن و خب برای آدم های بیشتر و گستره ی بیشتر نوشتن:)
چرا با عقل جور نمیاد؟:)
تو فکر کن من اولش تو دفترچه‌م مینوشتم، بعد دفتر مخصوص خریدم، بعد اومدم تو بیان نوشتم، حالا یه استپ جلوتر رفته‌م:) 

آخ:( منم دلم برای نوشتنش تنگ شده. فعلا هرکاریش میکنم نمینویسه. جالبه خودش منو به وبلاگ نویسی روآوردوند بعد خودش ترک کرد=/

فکر کنم...تا یه حدی متوجه شدم.

 

 

 

واقعا موجودات عجیبی هستن این دعوت کننده ها =_= منو هم میس ریحانه آورد اینجا خودش مفقو الاثر شد.

آفرین هلنک
D:

همیشه بنویس... 

چه اینجا یا اون دو جا فرقی نمیکنه منتظرت نوشته هات میمونم 😉❤️

😍🤩😘

مارو دور ننداز ما اینقداهم بدرد بخور نیستیم 😂

وردپرس آدم رو تنهاتر میکنه ولی آزادی عمل رو بیشتر!

باور میکنی برای من برعکسه؟
یعنی رفتم اونجا ایده دونیم ته کشیده!
هر چی میخوام بنویسم میگم نه این به اندازه کافی خوب نیست. میدونم بده ولی شده دیگه!

ابی عزیزم. (: دارم میام سر بزنم.

نارنجی =))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بارها گفته ام که من درکتابهایم خلاصه میشوم و کتابهایم در من. گاهی با سهراب سرمست میشوم و گاهی با فروغ مغموم. ولی مهم همین است که من هم، یک انسان، مثل همه ی انسان های دیگر، اشک میریزم، میخندم، عصبانی میشوم، اشتباه میکنم و زمین میخورم.‌..
تنها کسانی که صمیمی ترین و صادق ترین دوستانم بوده اند و خواهند بود، نوشتن و خواندن هستند...
پس من، با تمام اشتباهات و شور و شیرین های دنیای نوجوانم، آنقدر زمین میخورم تا یک روز بلند شوم روی قله بایستم و با یک لبخند دردمند زمزمه کنم که موفق شده ام :)

Designed By Erfan Powered by Bayan