پنجشنبه ۲۹ خرداد ۹۹
سلام!
آخرین باری که اینجا نوشتم تازه شانزده ساله شده بودم.
حالا تقریبا شانزده سال و دو ماهه ام. احساس کردم به جای این که مثل هرسال بنویسم که گاد آی دونت وانا گرو آپ، بپذیرمش و چندقدم در راهش بردارم تا بلکه به خودم بفهمانم. این شد که گفتم رسمی تر و بهتر بنویسم. و خب، کارهای مهاجرت را شروع کردم.
که تقریبا خوب هم پیش رفت. اما موضوع به آن روانی که اینجا دستم می آمد و در یک ساعت پست پرپیمانی می نوشتم؛ به دستم نمی آمد.
این شد که از آنجا مانده و از این جا رانده شدم. البته آیا این به این معناست که از نوشتن باز ماندم؟ البته که نه. خیلی بیشتر یادداشت و داستان و خاطره و فکر نوشتم که از جهاتی بهتر هم بود.
همیشه فکر میکردم که کار جالبی نیست کار آن ها که هر پنج روز یکبار می آیند خداحافظی می کنند و می گویند برای همیشه خداحافظ بعد میبینی هفته ی بعدش برگشته و ده روز بعدش باز بسته. البته این احساس من است و اصلا لزوما درست نیست اما فکر میکردم خب آدم عزیز! برای مدتی ننویس.چرا هی میبندی و باز میکنی؟ انگار که کرکره مغازه است.
(خواهشا به کسی بر نخورد. این موردی که میگویم کلا در مورد سه نفراین ها اتفاق افتاده که واقعا این کار را در هرماه مکررا تکرار میکردند)
به هرحال خودم هم با این فکر که چندروز دیگر آنجا را درست می کنم و اینجا میایم اعلام میکنم کلی طولش دادم و از آخر هم این پستی که مینویسم اعلام آنجا نیست:)
اما نکته ی دوست داشتنی اش اینجاست که کلی کامنت کجایی؟ و آیا خوبی؟ مدلی گرفتم که این را به یادم آورد که چقدر آدم های اینجا عزیز هستند. فضا و آدم ها صمیمی است و اینکه هیچ وقت خواندنشان را ترک نمی کنم و هروقت بخواهم برمیگردم اینجا و آزادانه یک پست احمقانه میگذارم=)
البته فعلا با اینکه حس نوشتنم برگشته و از خشکی قلم درآمدهم آنجا مشکل فنی داده و تا دو تیر که امتحان های مسخره ی مجازی را تمام نکنم، خبری از پست جدید نیست :-)
هدف از نوشتن این پست؟ دوستتان دارم:)