گاه نوشت های یک نویسنده

میدانم که این بازی روزی تمام خواهد شد،اما حتی اگر بازنده هم باشم؛ میخواهم که خوب تمام کنم.


There's nothing in the world, more powerful than a laugh

آرام شده ام. خنده را یاد گرفته ام. یعنی سعی میکنم یادش بگیرم. به همه چیز، به همه کس، همیشه...

به همکلاسی هایم میخندم. به استرسشان، به اشک هایشان، به دلخوشی هایشان.

به معلم ها، مادر پدرها، پسرها، همه ی آدم ها. به نقش هایی که بازی میکنند. به غم و شادی و عصبانیتی که از زیر پوسته ی بیرونیشان گاهی بیرون می ریزد.

به عقده هایشان که قوه ی حقارتشان را با تحقیر دیگران تشدید می کند.

می خندم. آرامم.

وقتی دو روز تعطیل میشوی چه کار میکنی؟ خوشحال میشوی؟ برای از دست دادن درس های شیرینی که داشته ای غصه میخوری؟ میگیری میخوابی؟

من میخندم.

خیال میکنی وقتی مرا به جرم شادی ام مواخذه میکنی، التماست میکنم تا قوه حقارتت را سیراب کنم؟

من فقط میخندم. من به تو و به حقارت تو میخندم. من به آن وضعیت مضحک میخندم.

فقط به آنچه که میتوانستی باشی، به آن رفتاری که می توانستند با تو بکنند و نکرده‌ند و آنی که میتوانستی باشی را در تو کشتند، تلخند میزنم.

من به خودم و هوای 160ی که هر روز نفس میکشم میخندم.

به این هوای مسموم که علاوه بر خودش، تک تک ما را محکوم به دریدن روح و عشق و شادی در همدیگر می کند؛ می خندم.

من به آن دستی که برخلاف میلش، پارچه ای را جلو داد میخندم.

می دانی؟ تو گذشته ی مرا نمیشناختی. آدمی بودم که برای تک تک این ها میجنگیدم. آدمی بودم که سر هرکدامشان عصبانی میشدم و اعصاب دیگران را هم بهم میریختم، آدمی که غصه می خورد و انزجار در خود می انباشت.

اگر گذشته ی مرا میدیدی میفهمیدی که چه فتح بزرگیست این خنده و این گذشتن هایم.

ای خواننده، تو شاید مرا دیوانه بخوانی، شاید خنده هایم را از سر بیخیالی بدانی.

شاید نشان آن بدانی که من دیگر خسته شده ام. شاید نشان آن بدانی که ترسو شده ام. 

راست میگویی. راست میگویی و در عین حال در اشتباهی.

معادله ی ساده ایست که بی دلیل پیچیده شده. من به این معادله میخندم.

میدانی، انتخاب نکرده ام که این هوای کشنده را هر روز فرو دهم.

برای همین است که میخندم. میخندم و ادامه میدهم. میدانی؟ ناچارم.

اما حالم گریه دارد اگر در اولین فرصت  از این هوای آلوده نگریزم.

میدانی، داستان من، داستان جدیدی نیست. تو بارها شنیدیش. اگر داستان خودت نباشد هم  از نزدیک لمسش کردی.

می دانی؟ من رویا ندارم. من هدف دارم. هدف های رنگارنگ در سرم می رقصند. گرچه این رقص تو را می آزارد. این رقص چه جلوی چشمانت و  چه در نهان من تو را می آزارد. چون میدانی که وجود دارد. و تو نمیتوانی جلویش را بگیری. 

رقص هدف های رنگارنگ من، روزی به اوج می رسد، من پا به سرزمین اهدافم میگذارم و آنجاست که اعجاب رنگ و شور و زیبایی می آفرینم.

آنجاست که تو دوست من، آن قدرت رنگ ها چشمانت را می آزارد. چون تحمل نداری زیبایی دردناکشان را به یاد بیاوری. به یاد بیاوری که تو از این زیبایی روزی برخورداری بودی ولی چشم و قلبت را رویش بستی.

دوست من، اگر تو مرا میازاری، من به اندوه و آزاری که بر من رسیده نه اشک میریزم و نه خروش میاورم.

میخندم چون خودم به زیبایی قدرتی که دارم ایمان دارم.

دوست من، من به آن آزاری غصه میخورم که به خودت میرسانی. به آن مردابی که هرچه میازاری سیراب نمیشود. من غصه ی تو را میخورم. چون تو هم روزی درونت زیبایی داشتی.

دوست من، بهت قول میدهم در اولین فرصتی که بتوانم از جلوی چشمانت دور میشوم. برای تو و برای خودم.

اما برایت دعا میکنم. دعا می کنم سایه هایی که روی زیبایی هایت انداختی را روزی کنار بزنی.

بهت قول میدهم روزی با زیبایی و شوری که آفریدم، کمکت کنم به زیبایی خویش برگردی.

دوست من، امیدوارم روزی بخندی. و آوای خنده ات ما را هم بخنداند.

و همه با هم بخندیم بر زخم هایی که به هم و به همدیگر زدیم. 

قول شرف میدهم‌.

close my eyes and I can see 
A world that's waiting up for me that I call my own
Through the dark, through the door
Through where no one's been before
But it feels like home

They can say, they can say it all sounds crazy
They can say, they can say I've lost my mind
I don't care, I don't care, if they call me crazy
We can live in a world that we design

'Cause every night, I lie in bed
The brightest colors fill my head
A million dreams are keeping me awake
I think of what the world could be
A vision of the one I see
A million dreams is all it's gonna take
Oh, a million dreams for the world we're gonna make

There's a house we can build
Every room inside is filled with things from far away
Special things I compile
Each one there to make you smile on a rainy day

They can say, they can say it all sounds crazy
They can say, they can say we've lost our minds
See, I don't care, I don't care if they call us crazy
Run away to a world that we design

'Cause every night, I lie in bed
The brightest colors fill my head
A million dreams are keeping me awake
I think of what the world could be
A vision of the one I see
A million dreams is all it's gonna take
Oh, a million dreams for the world we're gonna make

However big, however small
Let me be part of it all
Share your dreams with me
We may be right, we may be wrong
But I wanna bring you along to the world I see
To the world we close our eyes to see
We close our eyes to see

Every night, I lie in bed
The brightest colors fill my head
A million dreams are keeping me awake
I think of what the world could be
A vision of the one I see
A million dreams is all it's gonna take

A million dreams for the world we're gonna make

 

 

For the world we're gonna make

چه تامل برانگیز ...

👌👌👌

زبان بند آمده و قلم ایستاده🙃 

پرنیان واقعا خیلی قشنگ بود بر تو باد گوارا ذهن تحلیل گر و قلم شیوا🤭🙃😘 

این روزا دارم کلمات انگلیسی میخونم یه چیزایی از متن انگلیسیت فهمیدم 🙃 🙃😃😃 اگه قبلا بود شک نکن نمی تونستم مرا تشویق بنُما🤭🤭🤭 البته دو خط اولش 😑 بقیه اشو سر فرصت 😃

قلمت رقصااااان😘😘✍✍

حالا ماجرای پشت این نوشته رو تعریف میکنم برات :)
ممنون ممنون :)
آفرین. Proud of you :)))
مال تو هم و مال همه هم‌..

بیشتر دانش اموزا واس تعطیلی خوشحال میشن دلیل خوشحالیشونم معلمشونه پارسال روزی که دوشنبه بود تعطیل میشد ناراحت میشدیم چون فارسی (که اتفاقا ازت خیلی بدم میاد) رو از دست میدادیم یعنی معلم کاری کرده بود که واس کلاس ما فارسی = ورزش شده بود !​ ولی حالا امسال یه معلمی اومده (اتفاقا از معلم پارسال باتجربه تر و تحصیل کرده تر ) باعث شده حتی از کلمه فارسی هم بدمون بیاد ! البت اینم بگم بیدار شدن از خواب شیرین هم کم تاثیر گذار نیست

 

 

:/ خندیدنم حدی داره خب :/ من خودم به عالم و ادم میخندم  اما باز از مرز رد نمیشم :/ زیاد از حد بخندی دیگه دنیا به روت نمیخنده هـآ دنیا پا مشیه میشونتت سر جات (مثل معلم کلاس اول من ) 

 

هرچقدرم اعصابتو خورد کنی باز به خوردی اعصاب من که از دست برادر اینطوری شدن نمیرسی ! قدر دلیل اعصبانیتاتو بدون

راستی ناطوردشت هم پس فردای اون روز تموم شد در کل من این نتیجرو گرفتم  اگه به چیزی علاقه نداشته باشی هیچی ازش نمیفهمی ! مثل همین اقای با حوصله دوست نداشت ف خودشو درگیرش نمیکرد !​

ولی خدایی خیلی خشک بود ! قبول دارم اون رمانایی که ط زرد میخونیشون پر عیب و ایراد هستن اما یه خوبی دارن خشک و خالی نیستن باعث میشن ادم حتی اگه علاقه ای به موضوع نداشته باشه بازم تا اخرش بره

هیچکس نفهمیدین...
نه متن منو و نه ناطور دشت رو...

پ اجبار شد یه بار دیگه ناطور دشت و بخونم

نه هنوز نه.
صبر کنین چهار پنج سال دیگه بخونین که کاملا درک کنین

:) از ناطور دشت خیلی چیزا دستگیرم شد اما چیزی که دوست داشتم و گفتم

 من فردا رو روز مرگ خودم میدونم و از عزراییل میخوام زود تر پیداش شه 4 یا 5 سال فکر نکنم عزراییل حوصله داشته باشه هی جوابم و رد کنه


منم میدونم شما چی میگین
ولی چهار پنج سال دیگه درک بیشتری دارین و لذت بیشتر میبرین
چرا؟

بینم شما وقتی داشتین ناطور دشت و میخوندین چند بار یه نیم خنده رو لبتون اومد !؟​ 

 

چی چرا :/ !؟​

بحث خنده نیست آقای هیچکس.
بحث اینه که واستین بیکم بزرگتر شدین بخونین تجدید نظر میکنین مطمئنا :)
تمام.

دعا دوست دارم

:)

چه کلمه بازی قشنگی.

و درست

مسخره و عاقلانه. اکثر چیزای مسخره رو عاقلترین آدما گفتن و چیزتی عاقلانه رو مسخره ترینا می گن. 

ایکاش همه بتونن بخندن

دین پریست اشتباه می کردن. شوخ طبعی و خنده بزرگترین نعمتیه که خدا میتونست به کسی بده

چه توصیف قشنگی :)
یاد لقمان افتادم با این جمله D:
واقعا..
امیلی میخونی جدیدنا؟ نگو یادم میاد دلم تنگ میشه :(

نمیدونم از دستشون عصبانی باشم یا دلم براشون بسوزه

ولی پرنیان اینجا دیگه ساختنی نیست.«رفتن دیگه فقط یک گزینه نیست.»

دنیای خودمونو میتونیم بسازیم ولی اینجا رو نه.اینجا فقط باید بخندی به این آدما.به این حجم از حقارت و حماقت

(دوست من، امیدوارم روزی بخندی. و آوای خنده ات ما را هم بخنداند.

و همه با هم بخندیم بر زخم هایی که به هم و به همدیگر زدیم. )

ارزوی قشنگی بود و اینکه خوشحالم ازینکه اینو ذکر کردی که ابن ادما خودشونم قربانی سیستمن و خب خیلیا جسارت و هوش و شجاعت لازم رو برای بیرون اومدن ازش ندارن.

اون بنده خدا های دیشب برای چرخوندن زندگیشون مجبور بودن اون کار رو بکنن.مجبور بودن وارد سیستم بشن.

ولی خب هرچی هم که هست

toast to the world that we're gonna make on our own

بوث آف دم :)
آف کرس ایتس نات. منظورم این بود که اونقدر میخوام تاثیرگزار بلشم که شما رو هم تحت تاثیر قرار بدم(نه لزوما در ایران)
آره. یکم بیشتر که بهش فکر کردم دیدم واقعا همینه. تقصیر اون نیست که اینه(هرچند مسئول رفتاراش هست) و خب اگر منم بخوام چرخه ای که داره ادامه میده رو ادامه بدم پس فرق چیست؟ =)
البته مجبور نبودن. شاید اولاش بودن ولی الان خودشون انتخاب کننده‌ان.
یس. یس. اند یس=))) ♡♡

متن انگلیسی هم نوشته خودت بود؟؟

عالی بودن👌👌👏

سلام :))
ولکام بک =)
نه آهنگ A milion dreams هست ^-^
مرسی

تاثیرگذارو بد نوشتی :)))

مرسی که گفتی.
فکر میکردم تاثیر هم با نماز با گزاره.
+ ما را از پای دراندازد   این گذار و گزار آخر!

خخخ اره بحث خنده نیست ولی اتفاقا داشتم العان یه رمان میخوندم که فونت خیلی بدی داره و حدود 400 صفحه ای میشه رمان مسخره ای هستش اما بعد هر سطر دلم میخواد هر چه سریع تر سطر بعدی رو بخونم و یه جا های خنده دارش این وسط باعث میشه کلا خستگی اون دو تا سطر بره پی کار و زندگیش  به هر حال علاوه من بزرگ تر شم تغیر کنم ناطور دشت که تغییری نمیکنه :) و ناطور دشت و قضاوت نمیکنم چون من تا العان کتاب درست حسابی فقط صد سال تنهایی (گرچه مغزم به فنا رفت ولی واقا ارزش داشت) و کتاب تاریخی من کروش شاه هخامنشی » رو خوندم ما بقی هرچی دوستان معرفتی کردن

منم صدسال تنهایی رو تا نصفه خودم درکتون میکنم D:
آقا من هرچی بگم نره، شما میگین بدوش.
انشالا که همیشه بخونین. ولش کنین ولی بدونین طبیعیه که هرچیز خوبی خوشایند نباشه همونطور که هرچیز خوشایندی خوب نیست :)

وقتی بعد یه روز بد اینو میخونم و حالم هم خوب میشه هم بدتر 

اجازه میخوام چند تا جملشو برا خیلی جاها قرض بگیرم 🙃

چقد سخته که  دست کم گرفته بشی... خودت و احساساتت دست کم گرفته بشن... 

بهت غبطه میخورم که لااقل به اون خنده رسیدی..به اون فتح بزرگ رسیدی... من میدونم اگرم بخندم اون خنده از درون داره منو میسوزونه... چقدر عجیب و خوب که مینویسی و حالتو (شاید) بهتر میکنه 

ساندترک گریتست شومن غوغا کرد ^-^ 

ولی نمیدونم چرا حس میکنم هر حرفی از امید، زیبایی و محبت و هر چیز دیگه ای فقط یه خیال پوچه :)  حتی از متن آهنگ مورد علاقمم حس خوبی نگرفتم 

سلام نسترن عزیز :)
حتما خواهش میکنم.
من خودمم به خودم الانم غبطه میخورم. هنوز هم سر چیزهایی میرنجم. اما خیلی زود ازش بیرون میام. به امید روزی که بتونیم حقیقی و از ته دل بخندیم.
آره دوست داشتم آهنگش رو :)
ممنون از معرفیش
اشکالی نداره. همه همچین دوره ای رو هرازگاهی دارن تو زندگیشون. و بعد ازین دوره باز دوره ایه که میگی واقعا بدی چیه؟ زشتیم بوده یا خواهد بود؟
خیلی جالبه که هربار هم انسان گول میخوره =)
ایتس نچرال. دونت وری. ایتل آل گانا بی اکی♡
تاحالا پای یه متن نفسم در سینه حبس نشده بود. فکر میکردم این ویژگی مخصوص مسابقات فوتباله... خب الان فهمیدم اشتباه میکردم.
چه به اینروزای من میخورد...
مثل دارو بود برام.
خوبم کرد.
دیوونه لعنتی :| (sorry!) یعنی... منظورم همون "ممنون از نوشته ی خوبت" بود.
سلام!
سربازی تموم شد؟
کامنتای شمام واسه من همینطوره واقعا.
یهو میاین این وسط یه بمب انرژی میترکونین =)
خوشحالم که تونستم حس خوب ایجاد کنم ^-^ 
پ.ن: خودمم وقتی یه کتاب برام عالی و نفس گیره به نویسنده بد و بیراه میگم D:

سلام!

چه با حال نوشته بودی منم واقعا خندیدم به نوشته ات...

واقعا خیلی حال می کنم با نوشته هات(:

سلام :)
نظر لطفته
نوشته های منم با خوندن تو حال میکنن D:
اگر امروز صبح میخواستم جواب بدم میگفتم. سربازی? عمرا اگه تموم بشه! اصلا مگه میگذره لعنتی.
ولی حالا میگم, هعی... متاسفانه یکی دوماهش بیشتر نمونده. واقعا دلم برای خدمت و پایگاهمون تنگ میشه.
امروز هم زخم زبون زیاد شنیدم. حرفایی که میتونستن واقعا حالمو بد کنن, ولی یه درس بزرگی از این متن شما یاد گرفتم که اگر کسی تیکه ای برای ناراحت کردن من بهم انداخت که فقط از روی حقارت خودش و عقده هاش بود; بخندم و به حالش افسوس بخورم که اونم میتونسته خودش باشه, میتونسته قوی باشه و الکی هر چیزی رو نگه, ولی حیف که کم آورده... (و از این حرفا که شما توی چند بند از این نوشتتون بهش پرداخته بودید)
پ.ن: پس حالا دیدید زششته اینکارا... و سر خودتونم یه روزی اومد :))))
سلام! :))
جالبه :)
همه همینطورین یا شمایین فقط که دلتون تنگ میشه؟
چه خوب. خوشحالم. خودمم امروز یه چیز شدید تر از اون اتفاقی که محرک این پست بود برام افتاد و تونستم سکوت کنم و بعد بخندم. فتح بزرگی بود!
پ.ن: نمیدونم زشته یا نه ولی خوشحال میشم سر خودم بیاد D:(یجورایی وقتایی که کتابای قوی میخونم و احساس کشتن و بغل کردن نویسنده همزمان بهم دست میده از خودم میپرسم میرسه روزی که منم به این درجه برسم؟)
سلامی دوباره =)
احتمالا... نمیدونم. سربازی اتفاق خوشایندی نیست, بیخیال...
قالب جدید مبارک, اولین کسی بودم که تبریک گفتم :))))
راستش میدونم بده ولی زیاد کتابخون نیستم و کتاب خیلی کم خوندم. بیشتر بلاگ خون هستم و مقاله و اینا میخونم و حس همراه شدن با یه نویسنده خیلی قوی که بتونم به اندازه یک کتاب باهاش همراه بشم رو زیاد نمیفهمم. مثلا نوشته های صدرا رو خیلی دوست دارم. نوشته ی پریدنش فوق العادست. (Sadraa.me)
کتاب خوندن پایه میخواد, اما بلاگ خوندن همین قسمت نظراتش باعث میشه یه کامیونیتی کوچولو شکل بگیره که خلع نداشتن دوست رو برا آدم پر میکنه.
بوجود آوردن و خلق این حس ها هنره دیگه, میخواد آهنگ باشه, که دوست داری به خواننده بگی خفه شو لعنتی... یا یه فیلم قشنگ باشه... یا تو هر مدیوم دیگه ای, شاید بشه گفت هنر یجور مخدره. عاشق لحظاتیم که هنر روانی میکنه آدمو.
شاد :) و شادتر :)) باشید.
شاید برای خاطراتتونه که دلتون براش تنگ میشه :)
ممنونم =) چطوره؟ یه سالی بود پشت گوش مینداختم =/ البته فکر کنم هدر رو باز عوض کنم.
خوبه که میخونید. شاید دیدین تو همین مقاله ها و بلاگایی که میخونین کتابی چشم شمارو گرفت یا یکی روتون تاثیر گذاشت و کتاب و خوندین و عاشق شدینو دیگه نتونستین از کتاب خوندن دل بکنین :) من که فکر میکنم ناگزیره و امیدوارم زود براتون این اتفاقا بیفته =)
کیه که نوشته های صدرا رو دوست نداشته باشه؟ ؛)
منظورتون از پایه چیه؟
اون که صد البته :) فقط نکته اینجاست که همیشه نظرات افراد مجازی سیراب کننده نیست. اما کتاب همیشه میتونه سیراب کننده باشه (جدا!) 
موافقم. هنر مخدره و خیلی خوبه که معتاد باشیم بهش =) اعتیادم رو توی این زمینه دوست دارم.
منم! "روانی" عالی بود.(وصف کننده‌ بود قشنگ :)
همچنین و همچنین تر برای شما ^-^

هلو دخترم ^^ قالب جدیدتو دوست ^^ 

خوشا به حالت.. عایم پراود عاو یو :") 

من معرفی کردم؟! 🤔 خواهش میکنم اگه کردم D: 

هعی.. دقیقا :) از اثرات اون "دوران نوجوونی" لعنتیه 😂 (شرمنده) که واقعا خیلی شلوغ پلوغه 

عاخ :) بدجورم گول میخوریم :) 

تنکس بیب ^^ عایم جاست وانا بلیو ایت ^-^ 

های هانی. مرسی. بلاخره از تنبلی رستیم :)
تنکس تنکس.
تو نکردی؟ به هرحال تو همون پست فیلم معرفی کردن D;
بلی بلی دانم ؛)
هردفعه :)
یورولکام. ویش یو بست ♡

عا و این که 

۱. اون ایمیل به ایندمو بالاخره سند کردم و تنکیو، آریگاتو، کومائو و تشکر به هر زبون زنده ای بابت معرفیش ^^ در حدی اموشنال شدم ک سر نوشتنشم میگرستم 😂😆

۲. عکس پروت واضح نی برا دیدنش زور زدم نشد هق هق :")

وای چه خوشحال شدم که خوشحال شدی.
تازه سال دیگه برات برسه خیلی قشنگ تر میشه خوندنش برات =)))♡
۲. ایمیل بفرستم برات؟

عاشق این پستتم که من عزیزدلم:*

 

...

لطف داری :))

بلووو ^^ 

خواهش خواهش! ^^ 

شایدم من کردم😂 (وقتی بحث همچنان ادامه داره😂) 

تنکس ^^ لاو یوووو 

=فاصله D: = 

1. عاوره ممنون ^-^ حتما همینطوره ^^ 

2. عکستو؟ ای وای شوخی بودا تو رو در وایسی نمونی ^^ (تو ایمیلتو بدی به من دیگه بیچارت میکنم ک 😂) 

3. دخملم راستی یه سوال... تو احیانا برا وبلاگ ما نظری گذاشتی؟ تو نقدم یک عدد پرنیان هستش اخه :) 

 

😆😆
نه پیشنهاد خودمه :) (اشکال نداره شما مراحمین ^-^)
آره. ولی نه تازگی. یه ماه پیش حدودا. ایمیلمم پین کردم =)

فدایت لطف  داری ♡ 

آی آی پس تو بودی... تازه دیدم اسمو 

میگفتی با گل و شیرینی میومدیم استقبال D: 💙

عاوره جوابتم دادم فک کردم ناشناسی 

کریتور اصلی نیستم ایمیلا نمیاد برام :(( 

آخ اگه زمانی خواستی کره ای شروع کنی یچیز از تنور در اومده دارم نقدشم نوشتم :" خوراکته ^^ 

😊😊
آری
نگفتم؟ فکر کم یبار تو پاسخم گفتم داشتم میخوندم وبلاگتو. آمم نمیدونم شایدم میخواستم سوپرایز شی😉
آها
باشد حتما :))
ممنون از تو

آم شایدم! ^^ 

آخی ^^ من مغزم منتها جلبک بود ۱ ماه بعد دریافتم که این پرنیان اون پرنیانه! 😅😊

قلفونت ^^ موفق باشی 

بلی بلی من همونم ؛)
تنکس سو تو بیب:)

بوس ^^ 

و راستی یلداتم مبارک دخترم 🍉🍉❤❤

ایشالا سالای طولانی این لحظه قشنگو با اونایی باشی که دوسشون داری و دوست دارن ❤

یلدای تو هم مبارک نسترن جان ♡
مرسی مرسی، چه آرزوی قشنگی کردی برام :)
منم برای تو آرزو میکنم که به هر آرزویی که از نظر خودت قشنگه برسی ^-^

فدایت ^-^ 

آرزوی شما قشنگ تر بید! D:

همچنین ^^ 

♡♡
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بارها گفته ام که من درکتابهایم خلاصه میشوم و کتابهایم در من. گاهی با سهراب سرمست میشوم و گاهی با فروغ مغموم. ولی مهم همین است که من هم، یک انسان، مثل همه ی انسان های دیگر، اشک میریزم، میخندم، عصبانی میشوم، اشتباه میکنم و زمین میخورم.‌..
تنها کسانی که صمیمی ترین و صادق ترین دوستانم بوده اند و خواهند بود، نوشتن و خواندن هستند...
پس من، با تمام اشتباهات و شور و شیرین های دنیای نوجوانم، آنقدر زمین میخورم تا یک روز بلند شوم روی قله بایستم و با یک لبخند دردمند زمزمه کنم که موفق شده ام :)

Designed By Erfan Powered by Bayan