جمعه ۴ مرداد ۹۸
نه می دونستم بیان کجاست، بلاگفا چیه، اتفاقایی که توشون افتاده بود، از هیچکدومشون خبر نداشتم :)
یک روز تابستونی نشسته بودم، گفتم حالا که آتنا انقدر منو دعوا میکنه واستا یک وبلاگی بزنم :)
اگر دقت هم بکنید، اولین پست وبلاگ من انگار یک نوشته ی بچگانه و از نظرخودم مسخره و سرسریت. و اصلا به پست های دیگه نمی خوره :)
رفتم زیر وبلاگش زدم روی بیان و اینطوری شد که گاه نوشت های یک نویسنده درست شد :)
بعدش هم رفیتم ناهار خوردیم و اصلا قضیه ی وبلاگ فراموشم شد D:
تا اینکه یک روز از دهان بنده در رفت و به آتنا لو دادم که آره وبلاگ دارم. کلی جیغ زد که آدرسشو بده و ایناها هی میگفتم آخه هیچی توش نیست ولی بازهم =))
و اینکه پروسه ی راضی کردن من به وبلاگ نویسی توسط آتنای عزیز از ۴ مرداد تا ۲۴ آذر، روز تولد خودش طول کشید. تولد اصلیش رو همون روز میدونم اما اگر اون گوشه عمر سایت رو ۳۶۵ روز دیدین بدونین امروز روز تاسیس "گاه نوشت های یک نویسنده"ست :)
باشد که روزی سالگردهای تولد کتاب هام رو جشن بگیرم :)