پنجشنبه ۳ مرداد ۹۸
دو سه روز پیش اومدیم سوار ماشین بشیم، یک یادداشت روی شیشه ی ماشین بود:
برای تامین خسارت تشریف بیاورید ایستگاه آتش نشانی....
سپر و بغل ماشین خورده بود. مامان ناراحت شد و گفت اگر طرف واقعا خواسته بود مسئولیت خسارتشو بپذیره، شماره میذاشت نه نشانی.
تا اینکه امروز زنگ در رو زدند. با دو لباس مقدس که پر از عشق و غرور بود. گفتند که چرا مراجعه نکردین و اینکه ما شب ها خوابمون نمی برده. برای نجات یک بچه ی در خطر نمی تونستن صبر کنن تا ماشین رو بیان جا به جا کنند. و برای همین بوده که ماشین آتش نشانی به ماشینمون زده بود :) مصر بودن که خسارت رو بپردازن.
کسی که شجاعت، قدرت و عشق پوشیدن اون لباس رو داره حتما انسان شریفیه. لبخندی رو لبم نشست و یکهو به همشون افتخار کردم و یاد پلاسکو افتادم و برای همه شون بهترین آرزوهارو کردم :)