پنجشنبه ۱۵ فروردين ۹۸
فیلمی که الان دیدم. فیلمی که مرا به فکر فرو برد.گرین بوک. فیلم اسکار و گلدن گلوب گرفته برای بهترین بازیگر مرد. ماهرشالا علی.
هرازگاهی یک فیلمی دلم می خواهد. فیلمی که صرفا بخنداندم، فیلمی که مفهومی باشد، فیلمی که ارزش چندبار دیدن داشته باشد، فیلمی که ارزش یکبار را فقط، به ندرت البته.
الان دلم چیزخاصی نمی خواست. فقط میخواستم کمی استراحت کرده باشم. و در عین حال در محاصره ی دنیای الکترونیک، وقتم را حرام کارهای بیخودی نکرده باشم.
فیلم درباره ی تبعیض نژادی بود. نژادپرستی تهوع آور سفیدان آمریکایی. ظلم های شدید دربرابر سیاه پوستان و... .
شخصیت اصلی سیاهپوستی بود مشهور و فوق العاده هنرمند در پیانیستی و پولدار و خلاصه همه چیز. خوش پوش خانه ای پوشیده از عاج های فیل، ادب، متانت .
که باوجود تمام این برازندگی ها باز هم آدم به حساب نمی آمد. از بالای استیج که پایین می امد سفید پوست ها مثل حیوان بااو رفتار می کردند. به جای دستشویی سالن به سمت دستشویی حیاط راهنمایی اش می کردند. می خواست کت پرو کند، کت را از دستش چنگ می زدند و اجازه اش نمی دادند. همه از دست راننده ی سفید پوستش عصبانی می شدند که برای یک کاکا سیاه کار می کند. فیلم پر از سکانس های عمیق، دردناک، تهوع آور، و خفن است.
یک مرد معمولی به قول معروف لوتی دنبال کار می گردد. استخدام این آقا می شود. ر طول راه بارها با صحنات بدی روبرو می شود که هیچ گاه درکش نکرده. در عین حال نبوغ خفن دکتر شرلی را در پیانو می بیند. و این که سفید پوست هایی که در حد یک کارگر پست هستند به او توهین می کنند. حتی خود سیاه ها. چون مثل آن ها نیست. بدبخت نیست. عجز و لابه نمی کند و منتظر ترحم نمانده. راهش را خودش انتخاب کرده و فقط بتهوون می نوازد. نه آهنگ های معمول سیاهان که فقط سرگرم کن است.نه بار هر پیانویی، بهترین مارکش. به هر حال شان خود را می داند اما هیچوقت عصبانی نمی شود از این همه تحقیر.
فیلم خیلی قوی است و سکانس های عالی زیاد دارد. من خیلی خوشم امد. اما اگر می خواهید یک اثر صرفا سرگرم کننده ببینید این را نبینید. حالتان را بد می کند و به فکر فرو می بردتان.
از آن موقع دارم به تبعیض نژاری فکر می کنم. خود خدا صلاح دانسته ما را رنگارنگ بیافریند. جای جای زمین. ما آدم های مغرور نادان که هستیم که بخواهیم برتری مان را مشخص کنیم؟ مرز بندی کنیم؟ اه. فکرهای مختلف در سرم چرخ می زند. ضمن این که فیلم واقعیست. از روی واقعیت ساخته شده.
فکر نکنید شما نژادپرستی نمی کنید. خیر. فکر کنم از وقتی که این فکر را کردم در همین روز هزار تا حرف معمولی درباره ی افغان ها و ... شنیدم :( قطع کنیم از یک جا دیگر.بس است فکر کنم...
شهرخرس بکمن را توی یک روز خواندم و مثل همیشه آنقدر به دلم نشست و مسحورم کرد که پستی جداگانه می طلبد. با موضوعی متفاوت از کتاب های دیگرش: تعرض.
کتابی که ما را قاضی می کند. هی قضاوت کنیم و قضاوت کنیم و بگیم کار کدام غلط بوده؟ مشکل از کدام بوده؟ چه کسی محکوم است؟
+گاهی هم بدنیست کمی خودمان را زیرسوال ببریم. دغدغه های مسخره مان را دور بریزیم. از فکر خریدهای بهتر از دیگران در عید بیرون بیاییم و به فکر شکم های گرسنه باشیم. به فکر هم باشیم. موعظه و ریا نمی کنم. فقط دارم بلند بلند فکر می کنم (: