گاه نوشت های یک نویسنده

میدانم که این بازی روزی تمام خواهد شد،اما حتی اگر بازنده هم باشم؛ میخواهم که خوب تمام کنم.


رقص شور انگیز

قلمم می رقصد. می رقصد و می رقصد. رقصی پرتب و تاب. رقصی چنان که لذت می افکند و به نفس نفس می اندازد. 

قلم من شب ها می رقصد. شب ها می شکفد. روز ها ذوقی چنان ندارد. شب ها صفحه صفحه می رقصد.برگ ها برگ ها می رقصد. آنقدر از جان مایه میگذارد که در نهایت، نیمه های شب با ذهنی که چون بدنش پیچ و تاب خورده، خود را پرت میکند در حریر کاغذ.

قلم من خاموش است. گاهی، شب های بسیار خیال حرف زدن ندارد.

حرف زدنش رقصیدنش است. وقتی حرف میزند که دارد می رقصد.

و وقتی که می رقصد، دارد حرف میزند.

رقصش، در خیال کاغذ حک می شود.

قلم من گاهی چنان از جان مایه می گذارد که تمام می شود.از پا می افتد. رقصیدنش که تمام بشود،حرف زدنش هم تمام می شود.

گاهی شب هایی که خودش نمی خواهد و به رقص دعوتش میکنم ولی او خود نمی خواهد، لوس می رقصد، خشک می رقصد، دل به رقصش نمی دهد.

قلمم یک هفته است با من قهر کرده. چون به صفحه کلید که فقط حرکات کششی بلد است، بیشتر توجه کرده ام. چون او شور رقص در سر داشته اما من محلش نگذاشته ام.

چون خودم هم دلم برای رقصش تنگ شده بود اما پیشش نرفتم.

در این چند مدت فقط از او رقصی ملال آور خواسته ام. از او خواسته ام در سرزمین خاطراتم برقصد. اما او رقصی میخواهد که خودش بیافریند. چون او هر بار متفاوت می رقصد. دلش رقص آموزشی نمیخواهد. دلش رقص تکراری نمی خواهد...

یک نوشته ی خیلی قشنگ خواندم الان. یادم آمد که دیگر قهر قلمم را تاب نمی آورم.

می خواهم امشب، بروم معذت خواهی.

ببینم می بخشد و می رقصد برایم یا نه؟

خیلی قشنگ بود 😍😍😍
💙☺💙
به این قشنگی رقصید:)
نه اون رقصش فرق میکنه‌‌...
صد برابر به این می چربه
:)
ان شاء الله که می‌رقصه :)
شما بهش قول بده که به اندازه‌ای که به کیبورد توجه می‌کنید، به او هم توجه می کنید، و یا حتا بشتر و یا اینکه خیالش را آرام کنیدکه او در اولویت است و مهم‌تر.

آره رقصید!
قبلا که همینجوری بود، همه ی توجهم سمت اون بود.
الان یکم...🙄
صددر صد در الویته!
قول دادم بهش☺
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
قلم تو که خییلللییی ** **** 
❤❤❤❤❤
کیبورد خیلی هم بهتره. دلتونم بخواد. ؛( قلم کی میتونه صدای کیبوردو داشته باشه؟ کجا میتونه به سرعت کیبورد برسه. کی میشه با چشم بسته با قلم نوشت؟ تاحالا تجربه نکردید چشمتونو ببندید و سرتون رو از عقب ول کنید رو تکیه گاه صندلی و یه آهنگ بی کلام بزارید و بنویسید و بنویسید...
قلم خیلی عشقه ولی وقتی زیر هجوم افکاری، وقتی کلی ایده داری و باید بنویسیشون وگرنه در میرن، قلم جا میمونه. اونجاست که باید کیبورد باشه. آررره.
پ.ن:دلم کیبورد کشید...
اون موقع فقط با مداد مینوشتم...
چه مدافع حقوق کیبوردین :)
با چشم بسته میشه با قلم نوشت...
آهنگ بی کلامم میشه گذاشت.
کاش مخلوط اینا رو داشتم... ماشین تایپ :)
پ.ن: ایشالا زود به آغوش کیبوردتون برگردین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بارها گفته ام که من درکتابهایم خلاصه میشوم و کتابهایم در من. گاهی با سهراب سرمست میشوم و گاهی با فروغ مغموم. ولی مهم همین است که من هم، یک انسان، مثل همه ی انسان های دیگر، اشک میریزم، میخندم، عصبانی میشوم، اشتباه میکنم و زمین میخورم.‌..
تنها کسانی که صمیمی ترین و صادق ترین دوستانم بوده اند و خواهند بود، نوشتن و خواندن هستند...
پس من، با تمام اشتباهات و شور و شیرین های دنیای نوجوانم، آنقدر زمین میخورم تا یک روز بلند شوم روی قله بایستم و با یک لبخند دردمند زمزمه کنم که موفق شده ام :)

Designed By Erfan Powered by Bayan