دوشنبه ۲۹ بهمن ۹۷
سوم دبستان بودم که خاله ام برام سه تا از این جلد شاهنامه ها را خرید.
سوم بودم دیگر، کمی باز کردم خواندم دیدم که نمیفهمم سپردمش به آینده😊
اوایل سال پارسال بود و معلم نداشتیم. نمیتوانستم بیکار بمانم و ورورای الکی بکنم. رفتم تو کتابخونه ی خاکی خلی مدرسه🙂
میخواستم یک ژول ورن پیدا کنم که چشمم خورد به یک عنوان : "جاذبه های فکری فردوسی" . گفتم ااا. فردوسیی.خب حالا بخونم ببینم جاذبه های فکریش چی بوده؟
کتاب رو بردم کلاس. اولینش، شعر رستم و سهراب بود. همیشه داستانش را شنیده بودم اما شعرش را نخونده بودم. شروع کردم به خواندن. چقدر آهنگین و دلنشین بود!
چقدر وقتی میخواندم انگار به قرن ها پیش می رفتم. انگار کنار رستم ایستاده بودم و دنبال رخش میگشتم و در پی آن به قصرپادشاه توران کشیده می شدم...
دیدم که خیلی دارد حال می دهد : بچه ها میاین با هم شاهنامه بخونیم؟
هر نفر یک صفحه!
باشه.
اوووم.. خیله خب.
خواندیم. قشنگ و حماسی و پرغرور و پرشور بود. از کار یواشکی تهمینه خنده مان می گرفت. از سردی رستم با او عصبانی می شدیم. خواندیم و خواندیم و اینطور شد که عشق فردوسی و شاهنامه در دل من جوانه زد😊
تا یک هفته کارمان همین بود. و بعد از آن با اینکه در مدرسه کمتر می خواندیم، من طی یک سفر اکتشافی به خانه ی پدربزرگ، آن شاهنامه بزرگ کاملِ را که چاپ مسکو بود را به صورتی بسیار زیبا به خانه ی خودمان آوردم😁
_کجا می بری اونو؟
_شما که این رو نمیخونین. فقط میذارین سر سفره ی هفت سین! حالا من ببرمش،میارم بعدا😁😉🙄
هرروز می خواندم. بلند بلند شاید ۵ صفحه می خواندم(صفحه های شاهنامه بزرگند و سه ردیف بلند بیت در هر صفحه دارد) آنقدر که گلویم خشک می شد.
داستان کیومرث،ایرج و سلم و تور،ضحاک ماردوش،منوچهر، رستم و اسفندیار،زال و رودابه،بیژن و منیژه،گردآفرید،رستم و سهراب...
هم میتوانستم بلند بخوانم، هم بفهمش، و هم لذت ببرم.
نه مثل حافظ که کلی غلط پولوط میخوانم و هیچ چیز نمیفهمم!
یک روز در کتابخانه ام چشمم به آن سه جلد افتاد؛ داستان گردآفرید، داستان رستم و سهراب و داستان سیاوش.جلد ۷و۸و۹
داستان گردآفرید را خواندم، معشوقه ی سهراب، عاشقش شدم.
عاشق شجاعتش در جنگ با سهراب. یک سر خواندم. همان شب هر سه داستان را تمام کردم.
داستان های شاهنامه به روایت آتوسا صالحی. داستان های شاهنامه به نثری شیوا و دگرگون نوشته شده. واقعا پیشنهاد میکنم بخوانیدشان. به نظر من شاهنامه خواندن واجب است.حتی واجبتر از حافظ خواندن😶
من هر وقت کتابی را که حس و حالی جدید بهم میدهد یا خیلی قوی و زیباست را تمام میکنم،کتاب را بغل میکنم.اگر نویسنده فوت کرده باشد، در دلم ازش تشکر میکنم. و اگر هم زنده باشد میروم اینستاگرامش قدردانی 😊
یک چیز دیگر راهم که باید بگویم اینست: شاهنامه صرفا خیال و وهم و افسانه های از من دراوردی فردوسی نیست. خودش هم فکر کرده که مردم از این خیال های بیهوده و حرف های بی اساس می زنند و اول کتاب شعری با این مضمون سروده :
سخن هر چه گویم همه گفتهاند
بر باغ دانش همه رفتهاند
اگر بر درخت برومند جای
نیابم که از بر شدن نیست رای
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو بازدارد گزند
توانم مگر پایهای ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فکن
کزین نامور نامهی شهریار
به گیتی بمانم یکی یادگار
تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنی برد
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی
ازو بهرهای نزد هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهندهی روزگار نخست
گذشته سخنها همه باز جست..
این ماه داستان بهرام و گردیه و کیخسرو را خواندم. بهرام و گردیه خواهر و برادر بودند.
کیخسرو هم فرزند سیاوش.
عاشق اون بیت شدم که گردیه به بهرام میگفت:
اگر من زنم، پند مردان دهم😏😋
به بسیار سال از برادر کهم.
مده کارکرد نیاکان بباد،
مبادا که پند من آیدت یاد.
حالا در یک پست جداگانه، همین ۱۲ جلد را تعریف میکنم. تا آن موقع بروید یک شاهنامه گردی بکنید.
یک درود خوشگل هم برای فردوسی جان بفرستید😊
آرامگاهش کیا رفتن؟ :)
پ.ن: المپیاد ادبیات را دادم. خوب بود تقریبا. خیلی خوشحالم تمام شد. تا فردا باید برنامه های وداع با بهمن و کارهای آمادگی برای عید و استفاده ی مناسب از اسفند را بکنم.
و برنامه ریزی ها و نوشتن ها برای نه فروردین و خداحافظی با چهارده سالگی😍❤💙💗💛💜