گاه نوشت های یک نویسنده

میدانم که این بازی روزی تمام خواهد شد،اما حتی اگر بازنده هم باشم؛ میخواهم که خوب تمام کنم.


تازه های دِی :)

دی که خیلی ماه جالبی نبود.آدم همش باید برود امتحان بدهد و بیاید. کلا از دی و بهمن خوشم نمی اید.

سعی کردم وسط امتحانات گاهی یواشکی از زیر درس در بروم و کتاب بخوانم.ادامه مطلب...مادام بوواری،پس از تو، مسافرخانه ی ماه نصفه(برای مسابقه ی کتابخوانی)،کوری و کتاب بینایی را خواندم. انسان خردمند را هم همزمان با سینوهه شروع کرده ام. همان شصت صفحه ای که از انسان خردمند خواندم به نظرم خیلی عالی بود و از معرف کتابش خیلی خیلی ممنونم.‌

 به نظرم همه کتاب های عالی‌یی بودند.

میخواستم تا اخر دی بخوانم و یک دی نامه بنویسم که نشد.

هشدار: نقد کتاب های زیر ممکن است حاوی اسپویل باشد.در نظر داشته باشید ؛)


مادام بوواری:

 اولین کتابم دی ماهم بود. نظر خاصی درباره اش ندارم. جز توصیفات و فضا پردازی های فوق العاده ای که داشت و تصویر عینی را در ذهن خواننده می ساخت.طوری که بوها در مشامت می آمد،لذت ها در تو پرورش میافت و تنفر ها دروجودت ریشه میدواند. میدانم که همه درباره ی اِما بوواری شخصیت اصلی داستان میگویند یکی از اساطیر ادبیات و فوق العاده و این ها. اما من که ازش خوشم نمی امد. یعنی بهتر بگویم ازش متنفر بودم. از تنبلی اش پنهان کاری هایش و وجدان نداشته اش.به هرحال کتاب، کتاب خوبی بود. به قولی بحث، بحث خوب یا بد بودن کتاب نیست. بحث حسی است که به تو میدهد.

اینکه آدمی از یک کتاب خوشش بیاید یا نیاید هیچ ربطی به کیفیت کتاب ندارد و به تجربه ها، احساسات و خاطرات گذشته ی او بر می گردد.


قسمتی از کتاب مادام بوواری:

_ساکت باشید آقای اومه دارید کفر میگویید!دین و ایمان ندارید شما!

_چرا دین دارم،دین خودم، حتی بیشتر از آن ها،با ادا و اطوار ها و مسخره بازی هاشان!من برعکس،خدا را می پرستم.

من به ذات متعال به خالق این دنیا ایمان دارم.اسمش هرچه بود باشد،مهم نیست، کسی که ما را آورد در این دنیای خاکی تا به وظایف شهروندی و تکالیف پدری مان عمل کنیم. اما احتیاجی نمی بینم بروم کلیسا؛ وسایل نقره اش را ببوسم و به خرج خودم یک مشت دلقک را پروار کنم که خورد و خوراکشان از ما بهتر است.چون که خدا را می شود توی جنگل،توی مزرعه هم نیایش کرد.یا فقط با تماشای گنبد نیلگون آن طور که قدما می کردند. خدای من، خدای سقراط است. خدای فرانکلین و ولتر و برانژه.


_نفی کسانی که دوست میداریم همیشه کمی ما را از ایشان جدا میکند.نباید به بت ها دست زد:  رویه طلاییشان به دست می چسبد و کنده می شود.

_کوری:

 کوری را واقعا دوست داشتم. یک رمان عالی از نویسنده ی پرتغالی به نام ژوزه ساراماگو که 1998 نوبل برده.

رمان در عین قوی بودن، دلخراش است. رمان در ابتدا از مردی آغاز می شود که پشت چراغ قرمز، به ناگاه کور می شود. آن هم کوری سفید رنگ. انگار که در دریایی شیر شناور است. کوری ای که واگیر دارد. ابتدا به مردی که کمکش میکند و به خانه می رساند سرایت می کند. بعد به چشم پزشکی که به او مراجعه کرده بوده.بعد به بیماران توی مطب ودر آخر تمام کشور.

شخصیت ها در رمان نام ندارد. و به صورت دکتر، زن دکتر، دختری که عینک دودی داشت و پسرک لوچ آمده بود.

در اواخر کتاب که همه کشور کور شده بودند اوضاع به طرز وحشتناکی به هم ریخته بود و انسان ها به اوضاعی هزار بار بد تر از حیوانات دچار شده بود انسان شدیدا به فکر فرو می رود. کتاب، کتاب تفکر برانگیزیست. اعصابم در آن چند روز خواندنش خیلی بهم ریخته بود اما ارزشش را داشت. یعنی که پیشنهاد میکنم بخوانید، نه برای لذت بردن. برای آنکه اعصابتان بهم بریزد و خودتان را یکبار دیگر از نو بازبینی کنید.


_وقتی می‌توانی ببینی، نگاه کن. وقتی می‌توانی نگاه کنی، رعایت کن.

_اگر نمی‌توانیم مثل آدم زندگی کنیم، دست کم بکوشیم مثل حیوان زندگی نکنیم

_نمی‌توانید بدانید در جایی که همه کورند چشم داشتن یعنی چه، من که اینجا ملکه نیستم، نه، فقط کسی هستم که برای دیدن این کابوس به دنیا آمده‌ام. شما حسش می‌کنید ولی من هم حس می‌کنم و هم می‌بینم.


پس از تو:

به نظر من، با یک سال فاصله از من پیش از تو، پس از تو از من پیش از تو بهتر بود. کتاب از آن حالت خیلی رمانتیک و صحنات تکراری فاصله گرفته بود. هیجانات و اتفاقات داستان مختلف و  متفاوت بود. و به جز عشق و این ها به خیلی از مسائل اجتماعی از جمله فمنیسم پرداخته شده بود. من پیش از تو جذاب است. اما پس از تو نگاه معمولی ولی عاقلانه تر داشت. ویک شب تا صبح مرا بیدار نگه داشت😁

بینایی هم که هنوز تمام نشده تا نظرم را بنویسم. اما میخواهم درباره ی تن تن بنویسم!

تن تن هم جزو همان کتاب هایی بود که در کودکی و اول راه خوانده ام. خیلی هم دوستش داشتم و در پرورش قوه ای تخیلم خیلی تاثیر داشت. در این ماه دوستم مجموعه ی کامل دی وی دی اش را به من قرض داد و کارتون های ۴۰ دقیقه ایش خیلی چسبید!

دو فیلم دیگر هم دیدم: "جابجایی پرنسس ها" و "ستاره ای متولد می شود"

A star is born:این فیلم جایزه گلدن گلوب گرفته. لیدی گاگا و بردلی کوپر هم توش بازی میکنند. فیلم قشنگی بود ولی غمناک بود آخرش:(

بازی بردلی کوپر را خیلی دوست داشتم.سادگی لیدی گاگا را در فیلم دوست داشتم و آهنگ های قشنگش را،شروع و پایانش را هم. نمی خواهم فیلم را توضیح بدهم چون میترسم خیلی اسپویلش کنم‌. پیشنهاد میکنم خودتان ببینیدش😊

The princess switch:یک فیلم فانتزی تفریحی! اگر خواستید بعد از دیدن چند تا فیلم ذهن درگیر کن و پایان باز و این ها یک فیلم معمولی خوب ببینید. درباره ی دو دختر خیلی شکل هم است که یکیشان پرنسس است و دیگری کیک پز. پرنسس خانم از پرنسس بودن خسته شده و میخواهد جایش را با یک ادم معمولی عوض کند و دو روزی را، آزاد و خوش باشد!

مشتاقم درباره بیداری بنویسی

منم کتاب کوری رو خیلی دوست داشتم

من پیش از تو رو فیلمشو رو دیدم و لذت بردم
فقط نمیدونم من پس از تو هم داستانش توی فیلم اومده یا نه چیز جداگونه ایه.


منظور بیناییه دیگه نه؟😁😉 باشه بخونم حتما مینویسم.
آره چیز جداگونه ایه☺. جوجو مویز نویسنده ی این دو تا کتابه و هنوز از روی پس از تو فیلمی ساخته نشده .فقط کتابش هست.
فکر هم نکنم ساخته بشه چون تصورات ذهنی قشنگ قبلی خواننده یا همون بیننده رو خراب میکنه!
من هیچ کدومشون رو نخوندم، اما خیلی دوست دارم کوری رو بخونم. 
واقعا توصیه‌ش میکنم بخونین.گرچه یکمی دلخراشه :)
کتابها همشون تو لیستمن ولی هنوز فرصت نشده که بخونمشون :(
چقدر پاراگرافی که از کتاب مادام بوواری درباره پرستش خدا نوشته بودی جذاب بود. خیلی خوب بود. مرسی بابتش.
درباره "منِ پس از تو" خیلی ها نظرشون دقیقا برعکسه و خب اون جمله ای که راجع به کتابها گفتی رو دوست داشتم که کتابی برای آدم محبوب و لذت بخشه که مطابق میل و حسش باشه و مهم نیست کتاب معروفی باشه. مثلا من عقاید یک دلقک رو دوست نداشتم ولی برای خیلی ها کتاب محبوبشونه.
کاش راجع به اون دو تا فیلم هم یه کوچولو می نوشتی. اولی تو لیستمه فکر می کنم فیلم خوبی باشه!
خواهش میکنم، مادام بوواری یک شخص داره به نام داروخانه چی که همش از این حرفای قلمبه سلمبه می زنه. کلا گوستاو فلوبر قلم قشنگی داره ولی اصلا با شخصیتی که آفریده حال نمیکنم.
راستی کتاب دومی، 《من》نداره. فقط پس از تو هست. من خودمم احساس میکنم دلیل اینکه از پس از تو بیشتر خوشم اومد این بود که بین دو کتاب یکسال فاصله انداختم. خیلی دوست داشتم اون قسمت های پرشوری که مادر لو سخنرانی های فمینیستی میکنه رو بنویسم ولی متاسفانه کتاب رو به دوستم پس داده بودم :(
دقیقا! اصلا نمیفهمم که چرا انقدر همه عقاید یک دلقک رو دوست دارن؟ یک کتاب مونولوگ وار خسته کننده با یک موضوع بدون تازگی و بدون نتیجه ی مشخص.
یعنی اتفاقات اول داستان بدون تغییر چندانی تا آخر باقی ماند. به زور خودم را مجبور کردم بخوانمش!
آره 《ستاره ای متولد می شود》فیلم خیلی قشنگی بود. توضیحات رو به پست اضافه می کنم :)
:)))
اره همون بینایی

زود بخون بیا برامون تعریف کن

( چرا نوشتم بیداری :)))))))))))   )
پیش میاد دیگه اشتباه لپی بود😁
باشه حتما😊
من هیچ کدام نخونده بودم 
حالا میتوانید بخوانید :))
منم عقاید یک دلقک رو به زور تموم کردم.
پس بزن قدش :))))
مرسی بابت توضیحاتت راجع به فیلم ها.
من از پایان های غمناک انقدر بدم میاد!!! با روح و روان آدم بازی می کنن :(
فیلم دومیه چقدر مضمونش مثل شاهزاده و گدائه!
🤗🖐😄
خواهش میکنم💜
من تو فیلم خیلی بدم نمیاد،ولی تو کتاب اصلا دوست ندارم😤
سلام دخترجان جانان
اولا افرین که این همه کتاب خوندی تو یه ماه!به به
وضعت از من خیلی بهتره پس
مادام بوواری رو نخوندم ولی درمورد کوری میتونم بگم واقعا به همین خوبیه ایه که تو توصیفش کردی و خیلی خوب گفتی
با رمان عاشقانه هم که کلا حال نمیکنم ولی حالا که تو گفتی شاید این پس از تو رو بخونم.چون پیش از تورو فیلمشو دیدم و تو میگی که باز تو اون کتابشم یه عالمه تکرار داره.پس فقط من پیش از تو رو شاید بخونم.
با تن تن هم خیلی رابطه نداشتم تا حالا.یعنی میدونی از همون بچگی کمیک دوست نداشتم.ولی از خود تن تن خیلی خوشم میاد به واسطه ی یکی از دوستام.
ستاره ای متولد میشود رو هم دانلود کردم که نگاه کنم ولی چون مغز اینجانب اصلا نمیدونم چه مرگشه بنظرش حوصله سربر اومد و شیفت دیلیتش کردم.البته تو منو جدی نگیر من خیلی سخت فیلم میبینم.
(نه این که همیشه فیلمای خیلی خوبی ببینم منظورم اینه که سلیقه م خیلی سخت پسنده)
درمورد فیلم دومی ام که دیدی؛فقط بزار بگم که اگه خواستی تو ژانر خاصی فیلم ببینی یه زنگ به خودم بزن.خب؟نه این که من مووی اکسپرت باشم ولی نقد نود درصد فیلم های خوب و غیرخوب رو توی هر ژانری خوندم و میتونم یه چیز بهتر بهت پیشنهاد بدم

من که این ماه همش داشتم امتحان میدادم ولی ماه دیگه رکورد کتاب خوندنتو میشکنم؛)))

خلاصه دیگه قربان شما
سلام دختر دورِ دورها!
چی چی آفرین؟البته اگر بخوایم نسبت به دی حساب کنیم یچیزی،ولی نسبت به آذر و آبان اصلا.خیلی کم خوندم که :(
با نخوندن مادام بوواری چیز خاصی رو از دست نمیدی. درمورد پس از توهم تضمین نمی کنم خوشت بیاد.صحنات تکراری داشت و آخرش یکم پندآموز بود.
منم کمیک خوان نیستم ولی کمیکای هرژه واقعا عالیه. از بچگیم دوستش داشتم.اصلا علاقه به تن تن تو خانوادمون ارثیه D;
آتنااا؟
فازت چی بوده دقیقا؟ من بهت گفتم فیلم قشنگیه و تو رفتی دانلود و بعد پاکش کردی؟
معلومه که اینکارو جدی نمیگیرم :o
خودم می دونم فیلم پرنسسیه،آبکی بود و مناسب ۱۰ تا ۱۲ سال، ولی میدونی، دلم یه چیز شاد میخواست که مسخره باشه،بعد از فیلمایی که اخیرا دیدم. یجورایی، استراحت ذهنی D:
ولی باشه بگو حتما اینارو که صحبت میکنیم. جالبه که نقدارو میخونی. زیاد به نقدا اعتماد ندارم راستش.همون بحث سلیقه و اینا‌. مثلا الان از قانون مورفی برگشتم و واقعا افتضاح بود!(هیچ ربطی به موضوع نداشت ولی عصبانی ام و باید به یکی میگفتم.)
اگر گذاشتم، مگر از جنازه ی من رد بشی ÷)
خواهیم دید 😁
خسته ی امتحانا هم نباشی راستی🤗
فاز عجیبی نداشتم فقط خوشم نیومد از فیلمش حذفش کردم همین.
چیزی نیست که بخوای جدی بگیری یا نگیری
و درمورد سلیقه و نقد و اینا باید بهت بگم که بحث موسیقی از فیلم کاملا جداست.سلیقه توی  بحث فیلم دیدن یعنی اینکه تو از چه ژانری خوشت میاد ولی نقد ازنظر فنی یک فیلم رو مورد بررسی قرار میده..
قانون مورفی ام فیلمنامه ی افتضاحی داشت ولی جلوه های ویژه و فیلم برداری فیلم واقعا خوب و قابل توجه بود. و من خندیدم حقیقتا.رامبد آدم با سوادیه و میدونه که سلیقه ی مردم چیه ولی نتونسته اون چیزی که تو ذهنش بوده رو کاملا اجرا کنه.
نقد چیزی نیست که نخونده بهش اعتماد نداشته باشی عزیزجان..نقد هرچیز سواد فنی اون موضوع رو میخواد و ما باید به اون منتقد اعتماد کنیم تا یه حدودی..
منظورم این بود که میذاشتی یک موقع مناسب تر شاید نظرت عوض می شد،میدیدش.
بله میدونم که بحث فیلم از موسیقی و نقد از نظر و سلیقه کاملا جداست. جوابی که دیشب برات گذاشتم مخلوطی بود از احساسات متغیر که توی رستوران نوشته بودمش😁
قضیه قانون مورفی این بود که با خانواده رفتیم‌ و معرفش من بودم. اگه با دوستی چیزی میزفتم آره خب بحثش فرق میکرد. به هرحال میدونم چی میگی. اگر یک ادمی که خودت میدونی کیه(😉😂) این حرفای چپندرقیچیمو میشنید خودت میدونی که چه برخوردی میکرد😄😃
پ.ن: راستی یه خواب عجیب غریبی از مدرست دیدم اونروز که نگو.هنوز تو شوکم😮
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بارها گفته ام که من درکتابهایم خلاصه میشوم و کتابهایم در من. گاهی با سهراب سرمست میشوم و گاهی با فروغ مغموم. ولی مهم همین است که من هم، یک انسان، مثل همه ی انسان های دیگر، اشک میریزم، میخندم، عصبانی میشوم، اشتباه میکنم و زمین میخورم.‌..
تنها کسانی که صمیمی ترین و صادق ترین دوستانم بوده اند و خواهند بود، نوشتن و خواندن هستند...
پس من، با تمام اشتباهات و شور و شیرین های دنیای نوجوانم، آنقدر زمین میخورم تا یک روز بلند شوم روی قله بایستم و با یک لبخند دردمند زمزمه کنم که موفق شده ام :)

Designed By Erfan Powered by Bayan