جمعه ۳۰ آذر ۹۷
به فاصله ی حدود ۵ روز به این نتیجه رسیدم که وبلاگ نویسی خیلی هم کار خوب و مفیدیست.
نه این که قبلا میگفتم بد است،ولی میگفتم من باآن حال نمیکنم.
در حالی که من دنبال کننده ی دو سه وبلاگ بیشتر نبودم (که خیلی هم خوب و دوست داشتنی بوده اند)ولی حالا که فکر میکنم، میبینم سطحی نظر میدادم. که کار درستی نیست و برداشت کلی ای هم که داشتم درست نبوده.
در هر حال الان میگویم که اکی. اشتباه کرده ام.
دوست دارم وبلاگ نویسی را ادامه بدهم و با توجه به اینکه هدف آینده ام هم نویسنده شدن در حد جهانیست(✍✊)امیدوارم بتوانم روز به روز بهتر و پرمحتوا تر بنویسم.
یاد مصطفی زمانی افتادم که یکبار که آمده بود دورهمی و مهران مدیری یک سوال در رابطه با حرفی که در مصاحبه های قبلیش زده بود از او پرسید، جواب داد که من این حرف را حدود دوسال پیش زده ام و الان اصلا تاییدش نمیکنم.
هرجا هم که می روم میگویم حرف های من شش ماه تاریخ انقضا دارند.یعنی اگر الان یک سوال از من بپرسید و من بگویم بله، ممکن است همان سوال را که شش ماه بعد از من بپرسید بگویم نه.
(حالا دقیقا نمیدانم عین حرف هایی که در آن برنامه زد چه بود. این درون مایه ایست از آنچه که من یادم مانده).
اول فکر کردم که چقدر دمدمی مزاج و بی فاز!اما بعدتر به این نتیجه رسیدم که واقعا چه حرف خوبی زده.خیلی از ما ها که به یک حرف یا عقیده ای به شدت معتقدیم، بار ها شده که با مطالعه بیشتر پی برده ایم که حرفمان از بن اشتباه است یا فقط لباسی از واقعیت به تن دارد. اما بعد از آن از روی غرور و این ها خجالت کشیده ایم که بگوییم آره من این را گفته بودم و الان هم میدانم که اشتباه گفته ام. بعد تبدیل میشویم به یکی از دودسته ای که اول به آن ها اشاره کردم. پس مدل زمانی گونه میتواند ما را از بند اعتقادات پوسیده مان رهایی دهد.
حالا اصلا هم برای این بحث وبلاگ من موضوعیت ندارد چون به هیچ وجه نمیگفتم که وبلاگ بد است، اما خب میخواستم بگویم که واقعیت قبول کردن اشتباهات یک بحث است و اعتراف به آن جلوی بقیه، بحثی دیگر.
پ.ن: با اینکه ماه امتحانات ترم، همیشه پراسترس و حالگیر است اما همیشه در بهبوهه آن اتفاقات بسیار خوب و تاثیرگذاری در زندگی ام می افتد. مثلا یکی از بهترین کتاب های زندگیم را میخوانم، یکی از بهترین تجربه های حسی را از سر میگذرانم و غیره. همیشه چیزی هست که حواس مرا پرت کند. منی که کلا شب امتحانی هستم. هیچ وقت نشده نمره ای غیر از نمره ی کامل بیاورم اما حساب کنید که این ۲۴ ساعت قبل از امتحان را هم بگیرند ازمن.
مثلا ۱۲ شب قبل از امتحان ترم دینیتان باشد و هیچی نخوانده باشید و در عین حال کتابی که دستتان است را نگذارید زمین و هی بگویید فقط یک فصل دیگر!
هفتم، موقع امتحانات ترم یک آن شروع کردم به دیدن کل کارتون آنه شرلی و خواندن ۸ جلد کتابش😲😕
یادم می آید که فص سیزده علومم را نتوانستم بخوانم و همانطور رفتم سر جلسه.یک سوال دو نمره ای ازش آمده بود😦
بعد، آن هایی که برگه شان را میدادند و میرفتند توی سالن جواب هایشان را با فریاد به یکدیگر میگفتند تا درستی و غلطی اش را چک کنند.
همان سوال من را هم بلند داد زدند😁
امسال هم با یک وبلاگ فوق العاده و حجم زیادی از کتاب های عالی روی دستم مواجهم.هفته ی دیگر کلی امتحان دارم که نخواندمشان.میدانم باز هم کارم به همان سه نصفه شب قبل امتحان میرسد؛ اما جالب اینجاست که هیچ وقت از کارم پشیمان نمیشوم. میگویم این لذت و تجربه ی قشنگی که نصیبم شده به نخواندم و آن استرس هیجان انگیز دم امتحان می ارزد!
پ.ن۲: یلدایتان مبارک🍉🍎