چهارشنبه ۲۸ آذر ۹۷
یک قراری گذاشتیم بین خودمان،که با اینکه تابستان تمام شده؛همان ماهی 7,8 تا کتاب به بالا را بخوانیم. توانستیم هم عمل کنیم به این قرار.به این ترتیب که دوستم ماهی سه تا میخواند و من همان هشت تا به بالایم.مهر هشت تا،آبان هم هفت تا.
اما آذر بخاطر امتحان سنجش که بیستم بود،گفتم که سمت کتابخانه نروم.آنهم وقتی که تازه یک عالم کتاب از نمایشگاه خریده بودم☹ حالا درس هم نمیخواندم هااا ولی کتاب را هم ممنوع کردم.
فقط برای دفاعی باید یک کتاب دفاع مقدسی چیزی میخواندیم که من از کتابی که انتخاب کردم(خاطرات سفیر)خیلی راضی بودم.درباره ی تحصیل نویسنده اش(که مذهبی و این ها بود)در کشور فرانسه بود.و اینکه موقع هر سوالی که ازش میکردند چه واکنشی نشان میداد.به گفته ی خودش نماینده ایران و شیعه ها شده بود جلوی آن همه آدم با ملیت های مختلف.خلاصه که کتاب من خیلی از آن کتاب های کلیشه ای بهتر بود که پسر سنی عاشق دختر شیعه میشود یا بالعکس.
بیستم که تمام شد،شروع کردم بکوب کتاب خواندن.یعنی کم مانده بود کتابخانه را بغل کنم از دلتنگی💙
اول رفتم سمت کتاب های کم قطر😁
بیگانه ی آلبر کامو_مرگ ایوان ایلیچ_بارون درخت نشین_کتابخانه ی عجیب و شکار گوسفند وحشی هردو از هاروکی موراکامی و همان خاطرات سفیر کتاب های آذرم شدند😊📚
مادام بوواری را هم امروز شروع کردم.
همین دیگر.بهترینشان به نظرم همین شکار گوسفند وحشی و بارون درخت نشین بودند.
اصلا از بیگانه که نوبل ۹۸ را برده بود خوشم نیامد.حتی اگر استادم هم بیاید بگوید که تو به لایه ی بیرونی نگاه میکنی و ال و بل،باز هم از میگویم کتاب لذت نبردم.
پاییز هم دارد تمام می شود.به نظرم از تابستان زود تر تمام شد.
ولی در کل خیلی خیلی پاییز محشری بود.
امروز جشن یلدا داشتیم در مدرسه🍉
خیلی خوش گذشت
خداحافظ پاییز🍁🍂
پ.ن:جشن یلدا که تمام شد رفتیم کیکمان را از وسط سفره برداشتیم و خوردیم.
قبلش هم با دوربین من کلی عکس انداختیم که باعث شد خودم در هیچ کدام از عکس ها نباشم☹