يكشنبه ۱۴ آذر ۰۰
هیجان، تشویش، خستگی، خستگی. آدم فکر میکند دارد خوب پیش میرود و دنیا و آدم ها و روز ها زیبایند که یک لحظه خسته میشود. به خودش نهیب میزند:" خسته نشو لعنتی! ناامید نشو! داغون نشو! اصلا وقت داغون شدن نیست الان!" اما واقعا فایده ندارد. انگار بدنت نیاز دارد یک قرن بخوابد و ذهنت فقط کمیک های ۲۰ صفحهای بخواند. ولی خب وقتش نیست. قرار هم نیست حالا حالا ها وقتش شود.
ولی میدانی من به چه فکر میکنم؟ به وقتی که گفت:
"سال دیگر برمیگردی به همین الانت نگاه میکنی و میفهمی چقدر سخت بوده. میگویی: سخت بود اما من انجامش دادم."
+عنوان یک عبارت اسپانیاییست به معنای "هر اتفاقی هم که بیفتد"