گاه نوشت های یک نویسنده

میدانم که این بازی روزی تمام خواهد شد،اما حتی اگر بازنده هم باشم؛ میخواهم که خوب تمام کنم.


وقایع کتابخانه ای+ یک پیشنهاد :)

 در کتابخانه

به نظر یک مادر دختر گمراه در انتخاب کتاب می بینم. با لبخند گل و گشادی به سمتشان می روم و میپرسم: چه ژانر کتابایی دوست دارین؟ میتونم کمکتون کنم؟

خانومه با چشم هایی گرد شده: یک چیز هیجااانی.(دست ها را نیز با هیجان تکان میدهد)

من:(پیرمرد صدساله ای که از پنجره بیرون پرید و... را می کشم بیرون): بفرمایید. این طنزه. هیجان هم داره.

خانومه دوباره با چشم هایی گرد شده: نه. میخوام یک چیزز هَیِییجانیی باشه.

من: خب این هم خوبه.

خانومه: خیلیی هیجانیههه؟ ازینایی که نشه زمین گذاشتش؟..

من (:/) : خببب نمیدونم. خیلی این ژانر "هیجانی" شما رو نمیخونم من.

خانومه: (دوباره دست هایش را در هوا تکان میدهد) هَ یِ جااا.._

من: خانوم این قفسه ازین ماجراجویی و ترسناکاست خودتون هیجانیتونو پیدا کنین :/

دقایقی بعد (عده ای دیگر وارد آن قفسه شده اند)

_بچه ها کتاب خوب چیه؟ از کجا بدونیم ایناها خوبن؟

_من یکی از دوستام میگفت "من پیش از تو" خیییلی خوبه.

_اه. اینجا نداره که.

_ ههههه. خخخخ. اینجارو. ننه بزرگه سلام رسونده گفته متاسفه. خخخخ

من(😐😑😲😞)

_بی نوایان. آخییی. الهییی

من(به تَنِ هوگو در قبرش فکر میکنم)

_ اینو نگا کنیننن. پیرمرده صدساله‌ش بوده از پنجره پریده بیرون ناپدید شدهه‌. چه خنک.

_(صدای یک خانوم بزرگتری که انگار مادر و سرپرست آن جمع است) آهااا. فکر میکنم این خوب باشه. ایننن شد یچیزی.

_کو؟ کو چیه.

_هرگز نگو هرگز!

من قفسه ی آنور:😑😑😑😑😑😑😲😲😲 خدایا خودت ظهور کن!

 

+توی پیوندهای روزانه ام، "یک پیشنهاد خیلی خوب" رو از وبلاگ مریدا گذاشته بودم. که مریدا وبلاگش رو پاک کرد و باید اون پیوند رو بردارم :(

پیشنهادی که مریدا داده بود به این صورت بود: بقیه ی پولاتون رو، پونصدی، هزار و دوتومنی، که اضافه میاد کنار بذارین. جمع کنین جمع کنین تا بعد یه مدت یه مقدار قابل توجهی بشه. بعد، وقتی یک پول خوبی شد، صرف امور خیریه‌ش کنین. مثلا مریدا با پول های اینطوری‌یی که جمع کرده بود کلی خوراکی و میوه و چیزهای خوشمزه خریده بود و بسته بندی کرده بود و برده بود برای بچه های پرورشگاه فکر کنم. خیلی خیلی پیشنهاد خوبی بود. اواخر بهار بود. منم با خودم تصمیم گرفتم اینکارو بکنم. پول خوردامو که از آژانس های کلاس هام میموند میذاشتم توش.با خودم گفتم از اول تابستون اینکارو میکنم. تا آخرش. هرچقدر شد، خرجش میکنم برای لوازم تحریر بچه های کم بضاعت. با این قیمتای سرسام آور لوازم تحریر که هرسال دوبرابر میشه، شاید در حد چند دونه مداد پاک کن بتونم کمک کرده باشم.

یک روز اومدم کتابخونه و دیدم پرده زده که نهاد کتابخانه های عمومی کشور، کمک ها برای لوازم تحریر و این هارو میپذیرن برای کودکان سیل زده. مهلت تا سی مرداد. خیلی خوشحال شدم. یک روز بعد از بدمینتون رفتم پیاده خریدم(تا اونجا پولم ۵۰ هزار تومن جمع شده بود) و بعدش هم بردم کتابخونه.

 

در همین حد تونستم بخرم. شاید به اندازه ی یک سال یک دانش آموز. یکم خجالت زده بودم ازاینکه لوازم تحریری که خریده بودم به کیفیت اونی که قرار بود برای خودم خریده بشه نبود. اما خوشحال بودم. خوشحال از هدیه کردن :))

میگن کارخوبی رو که میکنی، عیان نکن که ثوابش از بین نره. اگر مریدا عکس اون خوراکی هاش رو نمیذاشت و اون پیشنهاد رو نمیداد، من هم به این فکر نمی افتادم. گذاشتمشون، شاید جرقه ای باشه برای یکی مثل خودم که این پست رو میخونه.

خیلی هم عالـــــــــی

خیلی هم ممنون :))
جمعه ۲۲ شهریور ۹۸ , ۲۲:۵۲ دختر دماغ گوجه ای :)

وای خدا، مکالمه ی وحشتناکی بود، احساس کردم دارن به کتابای دوست داشتنیم توهین میکنن و به سخره میگیرنشون، یکی نیس بهشون بگه آخه احمق بشین دو صفحه از اون کتابو بخون بعد به خاطر اسمش نظر بده :/ مغزم سوت کشید :/

 منم انقدر خوشم میاد توی نمایشگاه کتاب، کتابخونه یا کتاب فروشی، میان سمتم بهشون کتاب معرفی کنم، انقدر ذوق میکنم، دلم قیلی ویلی میره D:

 

پاراگراف اول کامنتتو میتونم به پست اضافه کنم. دقیقا افکارم درون لحظه بودن.
منم که یه بار خوشم اومد به یه نفر معرفی کنم اینطوری شد :/
امیدوارم خدا به راه راست هدایتشون کنه و اون کتابا از نادانیشون (و نادانیمون) بکاهن و به آگاهیشون بیفزاین.
آمین😄😃
جمعه ۲۲ شهریور ۹۸ , ۲۲:۵۴ دختر دماغ گوجه ای :)

چه کار خوب و قشنگی کردی :) من سعی کردم واسه تولدم برم به جای کادو و اینا یه کمکی کنم ولی جور نشد، امیدوارم از عهده این پیشنهاد خوب بربیام :)

:)))
امیدوارم و خوشحال ^--^

ننه بزرگه سلام رسونده گفته متاسفه =)))

 

پیشنهاد خوبیه ولی مشکل اینجاس من پول خوردامو واسه کرایه تاکسی لازم دارم :دی

جدا از شوخی، کار خوب کردی نوشتیش. من تقریبا یه سال پیش، یه بازه‌ی چند روزه رو به یه نیت خاصی، سعی می‌کردم یه مسیری رو که همیشه با اتوبوس می‌رفتم پیاده برم پول اونو جمع کنم برا همچین کاری. باید دوباره همچین کاری کنم. مرسی از پیشنهادت :)

دقیقا نمیدونستم اون لحظه باید بخندم یا داد بکشم؟!

:)
 چه جالب اینم فکریه. خواهش میکنم *~*

طرح جالبی بود...

ولی من بیشتر به این فکر افتادم که این پولا رو جمع کنم، آخرش یه چیزی واسه خودم بخرم :)) یه همچین آدم خودخواهی هستم من. خدایا خودت اصلاحم کن؛ فقط زیاد درد نداشته باشه. ماچ ماچ خداجون

:))
اتفاقا خوبه که. من هم میخوام یک قسمت دیگه‌م کنار بذارم برای خودم هم جمع کنم :))
نه بابا چه حرفیه.
D:
😄😄

من از کسایی که کتابارو مسخره میکن خوشم نمیاد!

خیلی کار خوبی کردی دختر!

پیشنهاد جالبی بود : )

شاید یه روز امتحانش کردم!

به بقیه هم توصیش میکنم..

ولی دلم بیشتر از همه واسه لوازم تحریر خریدن تنگ شد  ❤

مسخره کردنشون از کجا ناشی میشه؟ از نادونی و نخوندنشون دیگه!
من یک بار کتاب "شدن" دستم بود، یکی از نزدیکانم اومد گفت اه اه چه زشته! این زن اوباما بوده؟ 
فرض کن! من از درون داشتم میجوشیدم‌.
ممنون : )
مرسی =)
آخی. خب برو بخر. یکمی چیز میز ژینگولی بگیر هوست بخوابه. من الان از خرید لوازم تحریر خودم برمیگردم ^--^

آفرین و ممنون از کمکت. و بیشتر ممنون بابت اینکه پست گذاشتی در این باره.

 

کس خوبی که بعد از کمک کردن به دیگران ادم پیدا میکنه، خیلی خاص و خوبه. حتی اگر اون کمک یه دونه بیسکوئیت به یه بچه گل فروش باشه.

خواهش می کنم :))

دقیقا.چه قشنگ گفتین ^-^

بامزه بود.آفرین...

:))

من یه بار به یه آقایی کمک کردم که برای همکارش(خانم:) کتاب بگیره. 

بهم گیر داده بود چرا اسم کتابه ملت عشقه:| چرا اسمش یه چیز دیگه نیست؟ اصلا ارزش داره ادم بخونه؟ دوباره چرا اسمشو اصلا این گذاشته یه چیز دیگه نذاشته؟ آیا اتلاف وقته خوندنش؟

 

چه خوب :))
هعی. خب مرد مومن، باز کن، بخون، بفهم که چرا اسمش ملت عشقه و آیا اتلاف وقته خوندنش یا نه؟ به قول سولویگ تو اون تایمی که میخوان اتلافش نکن که نمیرن هسته ی اورانیوم بشکافن :/
آدم اینجور موقعا میمونه چی بگه اصلا  😞

واقعا حرکت مریدا رو دوس داشتم(: اقای سه نقطه هم کمپین سال چهارمشو گذاشت فک کنم.دیدی وبلاگشو؟

وای من وقتی میرم کتابخونه یکی بم میگه کتاب خوب چی بخونم اصلااااا نیمدونم چی بهش معرفی کنم.اصلا نمیدونم.هول میشم اصلا:دی یه حسی که نکنه کتابی که دارم میگم بهترین کتابی نبوده که خوندم.چون میدونی من همه کتابایی که میخونم برام بهترین میشن.ولی تو چشم طرف مقابل که بهش معرفی میکنم میترسم اینطوری نباشه): و بعد وقتشو و عشقش به کتابو یه وقت خدشه دار کنم.

مثه انتخاب مرجع تقلیده:دی

من هم :) آره دیدم. منتهی دوست داشتم با انتخاب خودم برم بخرم و بدم.
خوب گفتیاا نارنجی D:
این حس هر وقتی آدم به کسی کتاب معرفی میکنه باهاش هست.
بعد آدم با ترس و لرز برمیگرده بپرسه خوب بود؟ چطور بود؟ و وقتی طرف من و من میکنه عذاب وجدان میگیره :دی
ولی خب به من هم بوده کتاب معرفی کنن خیلی دوست نداشته باشم. به هرحال سلیقه و لذت بردن هرکس با بقیه فرق میکنه :)) اشکالی نداره که ؛)
نمیدونم‌. شاید.

آخ چ آدم هااای رو مخی بودددن پررررنیااااان ...

ننه بزرگ😕😕😕😕😫

عجب کار های چ.ز آنه ای مبارکهه😋😋🥰🥰🤩

نبودی ببینی :D :((
ممنان ؛)

نگفته بودی قضیه این مریدا رو:/

ریا می شد

آخ آخ آخ، اگه جای من بودی چی می‌گفتی؟!!

تو نمایشگاه میومدن همین‌جوری خنک بازی و با اسم کتابا و نویسنده‌ها شوخی میکردن، منم دقیقا عین تو شده بود قیافه‌م! فکرم می‌کنن که خیلی بامزه‌ن، بی‌نمکا.

منم درمورد این پیشنهاد، گفتم از پولای کادوی تولدم و غیره، پول اون روزی که می‌خوام با دوستام برم بیرون رو برمی‌دارم و بقیه‌شو اول مهر می‌ذارم تو همون پاکتایی که مدرسه می‌ره. حالم هم خیلی بهتره اون مدلی. =) 

ااا. پس تو هم زجرکشیده ای سولویگ :((
خیلی خوبه. افرین و مرسی از قلب گشاده ات :)

شات گانی، مسلسلی نبود اطرافت؟ :)

ممنون از این پیشنهاد خیرخواهانه، هرکسی که این کارو بکنه میدونستی تو هم ثواب میبری؟ باقیات الصالحات که میگن اینه، حتی بعد از زندگی هم جریان داره ...

با آرزوی عمر دراز و موفقیت های روزافزون :)

خوشبختانه نه، وگرنه درجا ازش استفاده میکردم D:
خواهش میکنم :)
خداروشکر :)
همچنین برای شما ^__^

چ حرکت قشنگی *-*  اصلا اون قیلی ویلی ای که دل آدم بعد این حرکتا میره رو با هیچی عوض نمیشه کرد ^^

ننه بزرگ سلام رسوند؟! آخ آخ! همین کتاب و شهر خرس، جفتشونو وقتی داشتم میخوندم از رو اسمش همینجوری مسخره ام میکردن :/ تازه میگفتن تو با این سن خجالت نمیکشی کتاب بچگونه میخونی؟! .-.   

واقعا خدا هممونو هدایت کنه .-.

مرسی =)
ای بابا :(
البته آدم نباید توجه کنه، فقط باید پوزخندی تو دلش بزنه و دعا کنه خدا چراغ راه دانایی رو بهشون بنمایونه🙂😉
راستی ما در برابر شما دنباله ی شهر خرس رو هم خوندی؟

آمین D:

بوس ^^

هعی.. بعد از این که هدایت شدنم بخورن به پست یکی مثل خودشون قشنگ لذتشو احساس کنن @-@

ما در برابر شما؟ آره خوندم ♡-♡ یهویب نشستم پاش دیگه نتونستم پا شم :"

قلب♡ :)
ایشالااااااا :D
کدومو بیشتر دوست داشتی؟ شهرخرس یا ما دربرابر شما؟ یه سوالم بپرسم :)؟
شما چندسالته؟ ♡
پ.ن: ببخشید دیر جواب دادم این از دستم در رفته بود :(

اول اینکه کار خیر نیتش مهمه و شما قصد نداشتین که به همه بگین و ادعا کنین که من هم کمک کردم . 

دوم اینکه کار خیری گفته بشه و باعث بشه بقیه هم تشویق بشن و بفهمن که همچین راهی هم برای کمک کردن هست خیلی عالیه :)

 

در رابطه با کتاب ، متاسفانه خودم اصلا کتابخوان نیستم و تلاشی هم برای بهبود خودم در این زمینه انجام نمیدم . شاید قیمت بالای کتابها بهونه خوبی باشه اما راه حل زیاده مثلا همین کتابخونه که در پست گفتین . 

:)))
من هم برای همین گذاشتم چون دیدم دوست دیگه‌م هم اینکار رو کرده بود و منجر به عمل کردنش توسط من شده بود :)

بهونه که آدم بخواد بیاره بیشتر از این ها هست :)
اما تو دوره ای هستیم که طاقچه و چندتا اپ کتاب دیگه هست که کتابهایی که توی بازار سی هزار تومنه رو کمتر از ده تومن و یا حتی بعضا رایگان در اختیار بقیه گذاشته :)
کتابخونه ها، اینترنت و همه و همه هستن :)
امیدوارم بخواین و اراده کنین و با کتاب ها دوست شین تا ببینین چقدر از آدما بهترن :) 
موفق باشید☆

وای پرنیان گفتی مریدا و داغ دلم رو تازه کردییی.

دستی دستی وبلاگشو پاک کرددددددد

خیلی وقته میخوام این کارو کنم هعیییی یادم میرههههه

خوب شد یادم آوردی

سلام هیوا
:(
خداروشکر :)

خیلی زیبا و قشنگ نوشته بودی.

و بهت تبریک می گم بابت کار قشنگت و خرید لوازم التحریر 

ممنونم :))
لطف دارین خوشحال شدم =)

سلام خانومی خوبی؟ ^^

نه بابا فدا سرت منم درگیر کارام بودم نیومدم D:

عاممم... راستش یه نکته ای که درباره کتابای بکمن وجود داره من خیلی نمیتونم بگم کدومو بیشتر دوس دارم D: حس میکنم هر کدوم بحثش جداست... ولی در کل 

شهر خرسو دوس داشتم چون فضاش یهو نسبت به بقیه کتاباش متفاوت شد و انگار انداختنم تو یه دنیای دیگه! واسه همین عاشقشم ^^

ما در برابر شما... دوستش داشتم چون فکر میکردم به قوت جلد یکش نباشه.. ولی در عین این که قالب اصلی هر دوشون یکی بود، دومی رو موضوعات دیگه ای مانور داده بود و این نکته شو خیلی دوست داشتم 

در واقع یجورایی انگار شهر خرس اون روی زشت و تاریک جامعه رو بیشتر نشون میداد و ما در برابر شما زندگی روزمره اون جامعه... اشتباهایی که هر کدوممون میتونیم مرتکب شیم

و صد البته پایان دومی هم مثل اولی اعجاب انگیز بود ^^

به همین خاطر به نظرم مکمل همدیگه بودن و هر دو رو دوست داشتم ^^

ببخشید اگه طولانی شد سوال سختی پرسیدی! D: 

*ادامه 

سلامی دوباره :)
دقیقا. دقیقا. و دقیقااااااا. همون نظرهایی که من درباره ی بکمن، کتاباش، شهرخرس، و مادربرابر شما دارم!
خیلی خوب بود، جواب عالی‌یی دادی!
؛)

درباره سن، خواهش میکنم عزیزم ^^

۱۶ سالمه بنده ^^ تو چطور؟ :) اگه مدرسه ای هستی یه تسلیتم بگم بهت واسه اول مهر  :" 

آهان راستی 

نمیدونم به فیلم و سریال علاقه داری یا نه ^^

ما یه وبلاگ داریم که ترکیبیه از عشق به سریال و ذوق نوشتن! ^-^  موسسشم یه مامان نویسنده دوست داشتنیه! D: 

نقد فیلم و سریال (عمدتا شرقی) مینویسیم ^^ خوشحال میشم یه سر بزنی اگه دوست داشتی ^___^

http://naghdkoreh2.mihanblog.com

15 :)
دهم میروم.
تلسیت به شما نیز هم.
حتما :*)

چقدر خوب ^^

بوس بهت لطف داری ♡

عه پس دهمی ^^ خوشبختم و موفق باشی 

D:
Boos too :)
توهم دهمی؟ بزن قدش ؛)

امسال به امید خدا میرم یازدهم! D: 

هق هق 

قدر دهمو بدون ;)

راستی یه سوال! ^^ رشتت چیه؟

 

به سلامتی :)))
:(
چشم ؛)
انسانی(فرهنگ) رشته ی شما چی؟

بوس ^^

ریاضی :)

ریاضیارم دوست دارم =)

ریاضیام دوست دارن! D:  

D: 
=)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بارها گفته ام که من درکتابهایم خلاصه میشوم و کتابهایم در من. گاهی با سهراب سرمست میشوم و گاهی با فروغ مغموم. ولی مهم همین است که من هم، یک انسان، مثل همه ی انسان های دیگر، اشک میریزم، میخندم، عصبانی میشوم، اشتباه میکنم و زمین میخورم.‌..
تنها کسانی که صمیمی ترین و صادق ترین دوستانم بوده اند و خواهند بود، نوشتن و خواندن هستند...
پس من، با تمام اشتباهات و شور و شیرین های دنیای نوجوانم، آنقدر زمین میخورم تا یک روز بلند شوم روی قله بایستم و با یک لبخند دردمند زمزمه کنم که موفق شده ام :)

Designed By Erfan Powered by Bayan